🔻حکایت درویش و خواجه بخیل ✍درویشی، نزد خواجه بخیلی رفت و گفت: «پدر من و تو آدم است و مادر ما حوا،پس ما برادران یکدیگریم و تو اینهمه مال داری،میخواهم که در مرام برادری به من از مال ات بدهی.» خواجه به غلامش گفت: یک فلوس سیاه به او بده. گفت:« ای خواجه، چرا مساوات و عدالت را رعایت نمی کنی؟ 🔸گفت:« خاموش باش که اگر برادران دیگر خبردار شوند، همینقدر هم به تو نمی رسد.» 📚منبع: قدح دُرد، پرتو ‌ 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff