👧🧒 ※ کارنامه آرزوها مامان و مهسا از جا پریدند، مامان رفت پشت در. مهسا پشت شکاف راهرو مخفی شد و به در نگاه کرد. بابا پشت در بود. مامان گفت « ا وا! تو مگه کلید نداری؟» بابا خسته و عصبانی آمد توی خانه کیفش را گذاشت روی جاکفشی و گفت « واای هلاک شدم»... دانلود قصه بیست‌ودوم رمضان، از سایت کودک منتظر : 👈 کارنامه آرزوها ⚫️کانال گام دوم انقلاب ✌ ⚫️https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff