#خاطرات_شهید
ظهر شده بود. برای ناهار کنار یک رستوران ماشین رو نگه داشت.
رفت ناهار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخوریم چند دقیقه ای که گذشت یکی از این بچه های فال فروش به ماشینمون نزدیک شد.
امیر شیشه رو پایین آورد و از کودک پرسید: غذا خورده یا نه؟!
وقتی جواب نه شنید، غذای خودش رو نصفه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران....
وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابی خوشحال بود.
✍🏻به روایت همسر
#شهید_امیر_سیاوشی
🌹🍃🌹🍃
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴
https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff