┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
«مرحوم سید مهدی قوام» روضه خوان مشهور شهر بود.
یکی از شبهای محرم، بعد از آخرین مجلس به راننده گفت:
فلانی امشب مستقیم مرا به خانه نبر؛ اول به لاله زار میرویم. تا اسم لاله زار را آورد برق راننده را گرفت، آخر آن زمان هرکس میخواست به معصیت بپردازد و عیش حرامی مرتکب شود میرفت آن جا.
راننده میگفت:
باتعجب و حیرت به سمت لاله زار رفتیم، مدام بین راه، با خود میگفتم سید مهدی را چه به لاله زار؟!
وارد خیابان شدیم، چند کاباره این جا بود که با وجود فرا رسیدن ماه عزا همچنان فعالیت داشت. جلوتر کنار خیابان، زنی منتظر ایستاده بود تا به قول معروف مشتری پیدا کند و خودش را به او بفروشد.
همین که از مقابل آن زن گذشتیم، حاجی روی شانه ام زد و گفت:
نگه دار! میگم نگه دار!
تعجب من صد چندان شد، خدای من! نکند سید مهدی......!
خیلی به هم ریختم و نگران شدم. ترمز کردم، حاجی پیاده شد، رفت به سمت زن. خوب نگاه کردم و گوش دادم.
حاجی سرش را پایین انداخت، سلام کرد، دستش را زیر عبایش برد، پاکتی از جیب عبایش بیرون آورد، با لحن دلسوزانه ای به آن زن گفت:
این پاکت یک دهه روضه خوانی منه، تو رو به صاحب این عزا، تا وقتی پول این پاکت تمام نشده از راه حرام، پول درنیاور.
🔺🔻
یک سال گذشت، سید مهدی عازم کربلا شده بود، در حرم حضرت سیدالشهدا (درود خدا بر او) مردی جلویش را گرفت:
حاج آقا ببخشید!
_ سلام علیکم جوان، بفرمایید!
_ حاج آقا! آن جا گوشه ی صحن خانمم ایستاده، از وقتی شما را دیده گریه اش بند نمی آید، به من گفت با شما کار دارد.
سید مهدی رفت به سمت خانم، سلام کرد.
_بفرمایید خواهرم!
صدای گریه ی زن از زیر پوشیه به گوش میرسید!
_ حاج آقا میدونی من کی ام؟
شب آخر محرم، خیابان لاله زار، از وقتی پول روضه خوانی ات در زندگی ام آمد دیگر از خانه بیرون نیامدم امام حسین مرا خرید، آن مرد شوهرم است، دنیای نجابت و پاکی است. زندگیم تغییر کرد خیلی مدیون شما هستم.
#داستانَک
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴
https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff