علیه السلام ✨بُرير ابن خُضير همداني كوفي: از بزرگان و قاريان و پرهيزگاران مسجد كوفه است.وي چهل سال نماز صبح خود را با وضو نماز عشاءش به جا مي آورد و هر شب يك ختم قرآن مي نمود.در زمان او كسي عابدتر از او نبود.وقتي خبر حركت امام(عليه السلام) از مدينه به مكه را شنيد خود را در مكه به امام رساند.شب عاشورا برير با عبدالرحمن شوخي مي كرد و مي گفت: قوم و تبار من مي دانند كه من حتي در جواني بذله گو نبوده ام اما من واقفم بر آنچه كه بزودي ملاقاتش خواهم نمود.به خدا سوگند تنها فاصله ما و بهشت حمله اين قوم با شمشيرهايشان است چقدر مايلم كه آن حمله هم اكنون باشد.                                                             برير صبح عاشورا با كوفيان سخن گفت و مزد رسالت و كار زشت كوفيان را در بستن آب به رخشان كشيد.اما كوفيان گفتند: ما نمي دانيم تو چه مي گويي! و برير را تيرباران كردند. يزيد ابن معقل، برير را گمراه خواند . برير او را به مباهله دعوت نمود، آنها يكديگر را لعن كردند ، پس به هم حمله نمودند و برير مغز او را متلاشي كرد. پس كعب از پشت او را با نيزه زد و به شهادت رساند. ✨عابس ابن ابي شبيب شاكري: امير المومنين(عليه السلام) در جنگ صفين قبيله بني شاكر را چنين ستود: اگر تعداد شما به هزار مي رسيد خداوند آنگونه كه سزاوار بود پرستش مي شد. او مردي اهل كمال، زهد و ورع بود.بسيار زنده دل و شب زنده دار بود. هنگامي كه مسلم نامه امام(عليه السلام) را خواند عابس گفت: من نمي دانم در دل ديگران چه مي گذرد و وعده فريبنده نمي دهم، اما اگر دعوتم كنيد اجابت مي كنم و با دشمنان شما مي جنگم. روز عاشورا در برابر امام(عليه السلام) ايستاد و گفت: نزد من كسي عزيزتر از تو نيست. اگر قدرت داشته باشم كه ظلم را با چيزي عزيزتر از جان و خونم دور كنم، چنين خواهم كرد. سلام بر تو اي اباعبدالله من شهادت مي دهم بر هدايت شما و پدرتان استوارم.پس به ميدان آمد و مي گفت: الا رجل الا رجل: آيا مرد رزم نيست.كسي جرات ميدان او را نداشت پس به دستور ابن سعد او را سنگباران كردند.پس عابس زره از تن بيرون آورد و حمله نمود، پس 200نفر را بكشت.ديگر طاقتي براي او نمانده بود.محاصره اش نمودند و سر از تنش جدا نمودند. همه مي گفتند من او را كشتم پس ابن سعد براي خواباندن نزاع گفت: او را يك نفر نكشته است.پس سر او را بسوي خيمه امام(عليه السلام) پرتاب كردند. 🏴@gamedovomeenqelab