🔴مدرس و سیر تا پیاز صحن علنی «اگر آن دورها را می‌بینم، بر شانه‌ی غول‌ها سوارم!» نیوتن که در فیزیک یگانه شده و احتمالا با اسلام بیگانه بود، آن‌قدر بی‌بخار نبود که حق پیشینیان را بر گرده‌اش سنگین نداند و با این جمله، فاتحه‌ای به زبان آنگلوساکسونی نثار جمله‌فاتحان علم نکند. اما باید فاتحه‌ی فرهنگی را خواند که در آن، مدرس‌ها را مثل اسکناس ده‌تومانی مدرس‌نشان، به بایگانی بی‌نشان‌های تاریخ سپرده است. مدرس با ریشه‌ی استبداد اژدهای پهلوی و استعمار روباه پیر درافتاد، اما مدرس‌پژوهی نسل ما محدود شد به همان اسکناس عتیقه؛ تا لابه‌لای ریش آن مرد بزرگ، دنبال اژدها و روباه بگردیم! مدرس که در دل‌نبستن به سراب دنیا آب‌دیده بود، در دریای متلاطم سیاست، ماهرانه شنا می‌کرد. زیرآب استبداد را می‌زد، اما در سیاست‌ورزی زیرآبی نمی‌رفت. سرهنگ نبود اما با همان یک دست عبای کرباسی، چکمه‌های رضاخانی را با ترفند حقوق‌دانی آچمز کرده بود. سردار سپه به او گفته بود: «از جان من چه می‌خواهی؟» و زهره‌دار جواب زهرداری به او داده بود که «می‌خواهم تو نباشی!» نگین انگشتری مجلس شورای ملی، زینت‌المجلس نبود. قیام و قعودش زلزله‌خیز بود و «دو دو»گفتن‌ها، نطق پیش از دستورش را متزلزل نمی‌کرد. مثل فولاد، نفوذناپذیر بود و پتک سرزنش در او هیچ اثری نداشت. آن‌قدر عرضه‌ داشت که رضاشاه قلدر را استیضاح کند! جنم مردم‌داری داشت و از فراری نبود. از مجلس که برمی‌گشت، سیر تا پیاز صحن علنی را می‌گذاشت کف دست اهل محل، تا به موکلان خود گزارش وکالت داده باشد. صداقتش عین کیاستش بود و کیاستش عین صداقتش. بادیگارد نداشت اما هیچ‌وقت گارد محافظه‌کارانه نگرفت. مدرس، دناپلاس با شیشه‌ی دودی و قفل مرکزی سوار نمی‌شد و خط ویژه برایش خط قرمز بود. با هیچ رجل وطنی مزدور در یک قاب نمی‌آمد؛ چه رسد به آن‌که بخواهد با اناث فرنگی‌مآب ناجور، سلفی بگیرد. ساختمان هرمی بهارستان، یکی از اهرام ثلاثه نیست که زبدگان بی‌حیات را در آن مومیایی کرده باشند. مجلس شورای اسلامی در «رأس امور» قرار نمی‌گیرد مگر خادمان ذی‌حیاتی از جنس مدرس، روی صندلی‌های سبزش نشسته باشند. 🔻متن کامل این یادداشت را در روزنامه مجازی حق دیلی به آدرس زیر بخوانید. http://haghdaily.ir/?nid=11&pid=32&type=0 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff