من مادرم هم صحبتم با عکس هایت
دست خودم که نیست دلتنگم برایت
اصلاً حواست نیست خیلی دیر کردی
ای پهلوانم مادرت را پیر کردی
گمنام من این شهر جانی هم ندارد
اینجا کسی از تو نشانی هم ندارد
همسایه مان می گفت برگشتت خیال است
می گفت دست از تو بردارم محال است
از دست پرسش های مردم رو گرفتم
من سال ها با خاطراتت خو گرفتم
راضی نشو این قدر زیر زجر باشم
بگذار من هم دل خوش یک قبر باشم
خسته شدم از بس که بیهوده دویدم
بس که تو را در بین این گل ها ندیدم
از بس که خواندم روضه های در گلو را
شعر گلی گم کرده ام می جویم او را
در دم مردن بیا اندر کنارم یا حسین
جان زهرا مادرت چشم انتظارم یا حسین
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا