آقای جمهوری اسلامی تو برای من ایوب، یعقوب، ابراهیم و محمدی.
سلام آقای جمهوری اسلامی! تولدت مبارک. با این لفظ صدایت میکنم چون تو آقایی کردن را یاد دنیا دادی. تو بودی که یادم دادی رخت چرکهایم را هم در خانه دشمنم نشویم. تو بودی که نشان دادی میشود درست کردن بمب اتمی را بلد بود؛ ولی آن را نساخت. تو بودی که یادمان دادی، میشود غاصب را با نکشتن مردم عادی و ساکنین شهر و روستای همان غاصب، تنبیه کرد. تو بودی که یک تنه وسط هجوم دنیا ایستادی، اسم آخرین جمعه ماه رمضان را روز قدس گذاشتی و بعد آن قدر توی این کار پافشاری کردی که حالا بعد از 45 سال، کل دنیا همان حرفهای تو را برای حمایت از مردم فلسطین میزند.
آقای جمهوری اسلامی تو برای من ایوبی. وگرنه که کدام موجود توی این دنیا میتواند همه داراییهایش را بدهد و باز هم شکر کند. تو بودی که تیرهای چند شعبهی حرفها و تهمتها، تن نوجوانت را سوراخسوراخ کرد؛ اما دم برنیاوردی. تو بودی که بچههایت را دانهدانه از توی قلبت بیرون کشیدند و تو خون آنها را توی بقیه تنت جاری کردی، ایستادی و بعد فریاد زدی:" اللهم تقبل منا هذالقلیل". کمرت خمید؛ اما باز هم ایستادی. اولین رئییس جمهورت، خائن از آب درآمد، دومین رئیس جمهورت را شهید کردند، سومی را جانباز و تو باز سرِ بلندت را بالا گرفتی و تنت نلرزید.
آقای جمهوری اسلامی تو برای من یعقوبی، یوسفهایت را از تو گرفتهاند؛ تو برایشان اشک ریختهای و یادشانی. هنوز داری از توی خاکهای دور افتاده، تکههای جاماندهشان را بیرون میکشی و توی شهرها بدرقه میکنی. هنوز بعضیهایشان را پیدا نکردهای و خوب میدانی که صاحبان ستاره داوود، آنها را از تو دزدیدهاند. یوسفِ یعقوب، عزیز مصر شد؛ اما تو میدانی نه تنها بچههایت عزیز مصر نشدهاند که هیچ چیزی از بچههایت برنخواهد گشت؛ مگر تکهای استخوان. تو آرامی چون میدانی بچههای دزدیده شدهات، عزیز آسمانها و زمینند.
آقای جمهوری اسلامی تو برای من ابراهیمی، تو بودی که اعتبار کاخ نشینان را شکستی. دست کوخ نشینان را گرفتی، تبر را دادی دستشان و بتها را دست در دست مظلومان و مستضفان شکستی و بعد تنها ماندی، محکوم شدی، دستهایت را بستند. آتش منجنیقها روی سرت خروار خروار ریخت؛ ولی تو گلستانش کردی، تو سردش کردی. تو بودی که دورشان زدی و ضعیفان را توی مُضیفت جا دادی، درمانشان کردی، محبت کردی. دستهای بستهات را با دندان باز کردی و با دوستانت ایستادی و تمدن ساختی.
آقای جمهوری اسلامی تو برای من محمدی، تو بودی که یکهتاز براندازی شدی؛ براندازی همه ناانسانیتهای ساخته شده به دست بشر. تو بودی که زنده به گور کردن مظلومان، خفت کشیدن، حق را نگرفتن، وابستگی، اشرافیگری، ترس از داشتن زبان سرخ و خیلی چیزهای دیگر را برانداختی. عبایت را پهن کردی وسط گود، اقوام مختلف را دور عبا جمع کردی و گوشهگوشه پارچهاش را توی مشتهایشان محکم کردی و بعد ساختی و ساختی؛ نه تنها در طول دنیا که در عرض آن هم، تو ساخت و ساز کردی. ریشههایت را فرستادی توی دنیا که اسلام را نشر بدهند، نامههایت را به جوانان دنیا برسانند و آدمهای جمع شده دور عبا را بیشتر کنی که "یدالله مع الجماعه".
آقای جمهوری اسلامی تو برای من بهترین منتظر دنیایی. توی این 45 سال، دست روی دست نگذاشتی. تو داری فونداسیون پایههای حکومتی را پیریزی میکنی که انسان 7000 ساله منتظرش بوده است. خشتهای این حکومت همه از بندبند وجود تو و از خون توست که مثل اقیانوسی درون قلبت موج میزند و پر شده از خون عزیزانی که خودت به وجودشان آوردی، بزرگشان کردی و قرآن بالای سرشان گرفتی که در راه درستی قدم بردارند.
آقای جمهوری اسلامی، من تو را که دارم، آرامش دارم. با تو اشک میریزم، با تو دعا میکنم، با تو خون دل میخورم و با تو سرم را بالا میگیرم. من با تو انتظار میکشم. انتظار روزی که پرچم به دست فرزند فاطمه زهرا(س) برافراشته شود. که اگر آن روز زنده باشم یا از درون خاک بیرون بیایم و تاجی به نام جمهوری اسلامی روی سرم باشد، دستم را به گوشهای از پرچم او برسانم.
✍الهه قهرمانی
https://eitaa.com/garareasr