خودسازے و تࢪڪ گناھ
#سلام‌‌_بر_ابراهیم ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #قسمت_دویستُ_دهم بيشتر نيروها بي رمق و خسته در گوشه و کنار کانال افتاد
✨🌱✨🌱✨🌱✨ ساعتي بعد حجم آتش دشمن خيلي زيادتر شد. ديگر هيچكس نمي توانست كاري انجام دهد. عصــر 22 بهمن، کماندوهاي دشــمن پــس از گلوله باران شــديد کانال، خودشــان را به ما رســاندند! يکدفعه ديديم که لوله اسلحه عراقي ها از بالاي کانال به طرف ما گرفته شد! يک افسر عراقي از مسير پله اي که بچه ها ساخته بودند وارد کانال شد. يک سرباز هم پشت سرش بود. به اولين مجروح ما يک لگد زد. وقتي فهميد که او زنده اســت، به ســرباز گفت: شليک کن. سرباز هم با تير زد و مجروح ما به شهادت رسيد. مجروح بعدي يک نوجوان معصوم بود که افسر بعثي با لگد به صورت او زد! بعد به سرباز گفت: بزن سرباز امتناع کرد و شليک نکرد! افسر عراقي در حضور ما سر او داد زد. اما سرباز عقب رفت و حاضر به شليک نشد! افسر هم اسلحه کُلت خودش را بيرون آورد و گلوله اي به صورت او زد. سرباز عراقي در کنار شهداي ما به زمين افتاد! افسر عراقي هم سريع از کانال بيرون رفت! بعد به نيروهايش دستور شليک داد و... دقايقي بعد عراقي ها، با اين تصور که همه افراد داخل کانال شهيد شده اند، برگشــتند. ديگر صداي تيراندازي نمي آمد. با غروب آفتاب سکوت عجيبي در فکه ايجاد شد! من و چندين نفر ديگر که در ميان شهدا، زنده مانده بوديم از جا بلند شديم. کمي به اطراف نگاه کرديم. کســي آنجا نبود. بيشــتر آن هــا که زنده بودند جراحت داشتند. هوا كاملا تاريک بود که حرکت خودمان را آغاز کرديم و قبل از روشن شدن هوا خودمان را به نيروهاي خودي رسانديم و... ✍ادامه دارد... 💠 شهدا را یاد ڪنیم با ذڪر صلوات 🍃🌼