✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_دویستُ_هجدهم
ايشان ضمن بيان خاطراتي گفت: زياد دنبال ابراهيم نگرديد؟!
او مي خواسته گمنام باشد.
بعيد است پيدايش كنيد.
ابراهيم در فكه مانده تا خورشيدي براي راهيان نور باشد.
اواخر دهه هفتاد، بار ديگر جستجو در منطقه فكه آغاز شد.
باز هم پيكرهاي شهدا از كانال ها پيدا شد، اما تقريباً اكثر آن ها گمنام بودند.
در جريان همين جســتجوها بود كــه علي محمودونــد و مدتي بعد مجيد پازوكي به خيل شهدا پيوستند.
پيكرهاي شهداي گمنام به ستاد تفحص رفت.
قرار شد در ايام فاطميه و پس از يك تشييع طولاني در سراسر كشور، هر پنج شهيد را در يك نقطه از خاك ايران به خاك بسپارند.
شــبي كه قرار بود پيكر شهداي گمنام
در تهران تشــييع شود ابراهيم را در خواب ديدم.
با موتور جلوي درب خانه ايســتاد. با شور و حال خاصي گفت: ما هم برگشتيم! وشروع كرد به دست تكان دادن. بار ديگر در خواب مراســم تشــييع شــهدا را ديدم.
تابوت يكي از شهدا از روي كاميون تكاني خورد و ابراهيم از آن بيرون آمد.
با همان چهره جذاب و هميشگي به ما لبخند مي زد!
فرداي آن روز مردم قدرشــناس، با شــور و حال خاصي به اســتقبال شهدا رفتند.
تشــييع با شكوهي برگزار شد.
بعد هم شهدا را براي تدفين به شهرهاي مختلف فرستادند.
من فكر مي كنم ابراهيم با خيل شــهداي گمنام، در روز شــهادت حضرت صديقه طاهره سلام الله علیها بازگشت تا غبار غفلت را از چهره هاي ما پاك كند.
براي همين بر مزار هر شــهيد گمنام كه مي روم به ياد ابراهيم و ابراهيم هاي اين ملت فاتحه اي مي خوانم.
✍ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd