🌻 اطاعت از امامت، از پذیرفتن دعوت دشمن شایسته ‌تر است 🌻 ✍🏻 از ابو اغرّ تمیمی نقل شده است كه گفت: در روز جنگ صفین به عباس بن ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب نگاه كردم و دیدم كه تا دندان مسلح است و بر سرش كلاهخود گذاشته و در دستش شمشیر یمانی پهنی است، در حالی كه بر روی مادیان مشكی سوار است و گویا چشمانش مانند چشم افعی است. او مادیانش را با دست می ‌زد و آن را رام می ‌كرد. ناگهان مردی از شام به نام عِرار ابن ادهم فریاد زد: ای عباس! مبارزه كنیم. گفت: موقع مبارزه فرا رسیده است... . گفت: آن مرد شامی وارد كارزار شد، در حالی كه رجز می خواند. 🐎 عباس پایش را بر ركاب فشرد، در حالی كه می ‌گفت: 🔹 سر مرد شرور را از برابر خویش برمی ­گیری به طوری كه استخوان آن پیدا شود؛ آن هم با لبه شمشیرت یا زبانت، كه كلام اصیل همچون دردناك­ ترین زخم­ هاست. ⚔️ پس به مبارزه و جنگ پرداختند و اسب ­هایشان در برابر یكدیگر ایستادند و هر دو در هنگام كارزار، قهرمان و با تجربه و كارآزموده بودند. 🔹 ساعاتی طولانی از روز با شمشیرهایشان به جنگ پرداختند و هیچ یك از آنان به خاطر كامل بودن افزار جنگ نمی ‌توانست به دیگری برسد تا این كه عباس شكافی را در زره مرد شامی دید. پس شمشیرش را بر او فرود آورد و شانه او را شكافت. مرد شامی برای ادامه جنگ برخاست، درحالی كه زرهش شكافته بود، پس عباس او را با شمشیر زد و شمشیر را درون سینه‌ اش فرو برد و مرد شامی با صورت بر زمین افتاد. عباس راهش را در میان مردم باز كرد و تكبیر گفت و مردم نیز تكبیر گفتند تا جایی كه زمین به لرزه افتاد. 🔆 پس صدای كسی را شنیدم كه می ‌گفت: «قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیكُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْكُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِین ؛ وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی مَن یَشَاءُ» (توبه/14) به سمت صدا رو كردم و دیدم كه امیر مؤمنان علیه السلام است. 🔆 ❓فرمود: ای ابو اغر! چه كسی با دشمن ما می ‌جنگد؟ ❗️گفتم: این پسر شیختان است، عباس بن ربیعه. ❗️فرمود: ای عباس! ❗️گفت: فرمان ده. ❓فرمود: مگر تو را و حسن و حسین و عبدالله بن جعغر را از خالی گذاشتن مواضعتان و یا مبادرت به انجام كاری، نهی نكردم؟ ❗️گفت: چنین است. ❓گفت: پس چه شده است؟ ❓گفت: ای امیر مؤمنان! چگونه به مبارزه دعوت شوم و نپذیرم، فدایت شوم! 🍃گفت: اطاعت از امامت، از پذیرفتن دعوت دشمن شایسته ‌تر است. معاویه دوست دارد كه برای خاموش كردن نور خدا كسی از بنی ‌هاشم باقی نماند، مگر این كه رگ قلبش بریده شود. اما خدا به چیزی جز كامل شدن نورش راضی نمی ‌شود حتی اگر مشركان از این امر كراهت داشته باشند. به خدا قسم مردانی از ما برآنان حكومت خواهند كرد. و مردانی كه آنان را ذلیل و خوار خواهند كرد تا این كه با دست­ هایشان گدایی کنند و چاه­ ها را حفر كنند. اگر به سوی تو بازگشتند، به سوی من برگرد. ادامه دارد... 🔻