شهادت عمار یاسر عمار در دو جنگ جمل و صفين از عناصر اصلى یاران امام علی علیه‌السلام بود و كارهاى مهمى در اين دو جنگ بر عهده داشت. عمارياسر در جنگ صفين، مبارزات زيادى به عمل آورد و به سپاه معاويه مى گفت: ولوددتُ أنّكم خلق واحد فذبحتكم؛ (به خدا سوگند) دوست داشتم كه شما همه يك خلق بوديد و تمامى شما را ذبح مى‌ كردم! سرانجام در يك عمليات بزرگ، سپاهيان امام علی علیه‌السلام ضربه‌ هاى سهمگين و مهمى بر سپاه معاويه وارد كرده و شيرازه صفوف لشكريان شامى را در هم ريختند. در معركه جنگ، از دو طرف زنانى بودند كه پرستارى زخميان و مددرسانى رزمندگان را بر عهده داشتند. در اين ميان، يكى از پرستاران به عمار رسيد و از وى پرسيد: آيا چيزى مى‌ خواهيد؟ عمار كه بسيار تشنه بود، از وى تقاضاى آب كرد. زن پرستار، مقدارى شير براى عمار آورد. عمار هنگامى كه شير را مى‌ نوشيد، مى‌ گفت: بهشت در زير گام‌ هاى پيران است. امروز دوستان خود را ملاقات مى‌ كنم. امروز حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حزبش را ديدار مى‌ نمايم. به خدا سوگند، اگر دشمنانمان آن قدر بر ما شمشير مى‌ زدند كه ما را به حد ناتوانى مى‌ رساندند، باز هم يقين داشتيم كه ما بر حقيم و آنان بر باطل. پس از نوشيدن شير، دوباره به رزم بى‌ امانش ادامه داد و صفوف دشمن را از هم گسست و بسيارى از آن سياه‌بختان را به خاك مذلت انداخت. ولى در گرماگرم نبرد فردى به نام ابوعاديه از سپاهيان دشمن بدن عمار را نشانه گرفت و نيزه اى بر او فرود آورد و فرمانده عالى مقام حضرت على علیه‌السلام را از زين به زمين انداخت. فردى ديگر از سپاه دشمن به نام ابن جون، سرش را از بدن جدا كرد. اين دو نفر، در حالى كه سر بريده عمار را به نزد معاويه بردند، از او تقاضاى پاداش و جايزه كردند و هر كدام از آن دو تلاش مى‌ كرد كه ثابت كند، او عمار را كشته است و در اين باره به نزاع برخاسته بودند. عبدالله بن عمرو بن عاص كه در نزد معاويه بود و آن دو را مشاهده مى‌ كرد، گفت: درباره سر عمار شتاب‌ زدگى نكنيد و به آن خوشحال نباشيد. زيرا از پيامبر صلی الله علیه و آله شنيدم كه مى‌ فرمود: عمار را گروه سركشان و ستم كاران مى‌ كشند. معاويه كه سخنان وى را شنيد، بسيار ناراحت و خشمگين شد و به عمرو بن عاص گفت: آيا نمى شود اين ديوانه را از پيش چشمان ما دور كنى! سپس به عبدالله بن عمرو بن عاص گفت: تو به جاى اين حرف ها، چرا جنگ نمى كنى؟ عبدالله گفت: پيامبر صلی الله علیه و آله روزى مرا امر به فرمانبردارى از پدرم كرد. من نيز به خاطر فرمان پيامبر صلی الله علیه و آله از پدرم اطاعت مى كنم و به اصرار او به اين نبرد آمده ام و با شما هستم ولى با كسى مبارزه نمى كنم. همچنين، پيش از شهادت عمار بارها عمرو بن عاص گفته بود كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عمار را گروه ستمكاران مى كشند. از وى پرسيدند: پس چرا او با ما مى جنگد؟ آيا ما ستم كاريم؟ عمرو بن عاص براى فريب آنان گفت: نه، بلكه عمار سرانجام به ما خواهد پيوست و بدست ياران على علیه‌السلام كشته خواهد شد. شهادت عمار ضربه سهمگين و تزلزل‌آورى بر سپاهيان معاويه وارد كرد و بسيارى از آنان را به ترديد و دودلى انداخت. ولى معاويه براى سرپوش گذاشتن بر اين فضاحت آشكار در ميان سپاهيان خود شايع كرد كه عمار را على علیه‌السلام كشت. زيرا عمار به دستور على علیه‌السلام به جنگ شاميان آمد و بدست شاميان كشته شده است. پس قاتل او، على علیه‌السلام است! ادعاى واهى و بى‌ ارزش معاويه، شايد برخى از دودلان شامى را ساكت مى كرد و تسكينى بر التيام آنان بود، ولى در ياران امام على علیه‌السلام تأثيرى نداشت. بلكه موجب تقويت ايمان و تثبيت بيشتر اعتقادات آنان گرديد. عمار ياسر به هنگام شهادت، 91 سال و به روايتى 93 سال و به روايتى ديگر 94 سال از عمرش گذشته بود. علاوه بر ابوالعاديه، افراد ديگرى نيز به عنوان قاتل عمار در منابع تاريخى بيان شده اند، مانند: عقبة بن عامر جهنى، عمرو بن حارث خولانى، شريك بن سلمه مرادى و ابوحراء سكسكى. پس از فروكش كردن جنگ، حضرت على علیه‌السلام بدن عمار و هاشم مرقال را كه در يك نبرد به شهادت رسيده بودند، در كنار هم قرار داد و بر آنان نماز گزارد و در همان جا دفن نمود. آن حضرت در غم از دست دادن عمار، بسيار ناراحت بود و مى فرمود: هر كس از وفات عمار دلتنگ نشود، او را از مسلمانى نصيبى نباشد. ر.ک: دانشنامه اسلامی