عایشه می‌گوید: پیامبر از خانه خارج نمی‌شد مگر آن‌که یادی از خدیجه می‌کرد و خوبی‌های او را می‌گفت، یک روز پیامبر یاد خدیجه کرد و من ناراحت شده و به ایشان گفتم: او پیرزنی بود که خدا بهتر از او را به تو داده است! در این هنگام پیامبر بسیار خشمگین شد و بدنش به لرزه افتاد و گفت: به خدا قسم نه! بهتر از او را به من نداد! زمانی که مردم کفر ورزیدند، خدیجه به من ایمان آورد. هنگامی که مردم مرا دروغ‌گو پنداشتند، او مرا راست‌گو می‌دانست، زمانی که مردم مرا در فشار اقتصادی گذاشتند، با اموالش یاری‌‌ام کرد. خدا از او به من فرزندانی عطا کرد، در حالی‌که از دیگر زنان فرزندی نداد. عائشه می‌گوید: در دلم گفتم دیگر هیچ‌گاه بدی او را نمی‌گویم. 🔹 وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: ذَکَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله خَدِیجَةَ یَوْماً وَ هُوَ عِنْدَ نِسَائِهِ فَبَکَی فَقَالَتْ عَائِشَةُ مَا یُبْکِیکَ عَلَی عَجُوزٍ حَمْرَاءَ مِنْ عَجَائِزِ بَنِی أَسَدٍ فَقَالَ صَدَّقَتْنِی إِذْ کَذَّبْتُمْ وَ آمَنَتْ بِی إِذْ کَفَرْتُمْ وَ وَلَدَتْ لِی إِذْ عَقَمْتُمْ قَالَتْ عَائِشَةُ فَمَا زِلْتُ أَتَقَرَّبُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِذِکْرِهَا. ✍🏻 امیرالمؤمنین سلام الله علیه فرمودند: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله نزد زنان خود از خدیجه علیها السلام یاد کرد و گریست. عایشه گفت: چرا برای پیرزنی سرخ مو از پیرزن‌های بنی اسد گریه می‌کنی؟ فرمودند: وقتی شما مرا تکذیب می‌کردید او مرا تصدیق کرد و وقتی شما کفر می‌ورزیدید او به من ایمان آورد و وقتی شما نزائیدید او برای من فرزند آورد. عایشه می‌گفت: ما همیشه با یاد کردن از خدیجه به رسول خدا نزدیکی می‌جستیم. 📚بحارالانوار، ١٦/٧ منبع: الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج ۴، ص ۱۸۲۳ – ۱۸۲۴.