هوالشهید                    الگوی الگوها قسمت دوم ... فراتر از استاد شاگردی یعنی مراد ومریدی برقرار بود که البته مورد اخیر را از ادامه مطلب خواهید فهمید   & آخرین بار اورا در پادگان دژ خرمشهر دیدند تعدادی ورقه امتحان جلوی اش بود ویک خود کار قرمز دردستش .حال وهوایش طوفانی وبارانی بود .دی ماه هزار وسیصد وشصت وپنج . پرسیدند چه می کنی ؟ گفت: باعجله عازم جبهه شدم نتوانستم ورقه های شان راتصحیح کنم گفتند : این چه حال است ؟ گفت: با آن ها وداع می کنم  بابرداشتن هر ورقه چهره دانش آموزم را مجسم می کنم وبا او خداحافظی میکنم گفتند: چرا خداحافظی گفت : بعداً میفهمید   مهدی اصغری پیکر خون الودش را چند روز بعد از شهادت ازیکی از کانالهای کربلای پنج پیدا کرد وبه زادگاهش فرستاد. & خبر به دانش آموزانش در روستای پیوژن رسید سراسیمه چهارصد کیلومتر راه را طی کرده وخود را به مراسم بزرگداشت معلمشان به روستای آیسک رساندند  وقتی مراسم تمام شد ودانش آموزان سوار مینی بوس شدند بعد از سرشماری دو دانش آموز دختر نبودند  معلمان ومیزبانان همه جا را گشتند . یک نفر آدرس مزار شهدا را داد وقتی مینی بوس کنار قبور شهدا ایستاد همه دیدند که آن دو دختر دانش آموز خودشان را انداخته اند روی قبر معلمشان  به زحمت بلندشان کردند صورتشان پر اشک وگل بود  موقع برخواستن دست در جیبشان کردند وپلاستیکی بیرون آوردند ومقداری از خاک مزار معلم شهیدشان را درون ان ریختند وبه تبرک بردند. او معلم شهید علی اکبر اسماعیلی بود. ادامه دارد