با سراب وعده ها رؤیایمان را ساختی هر چه همت داشتیم از آب و تاب انداختی با کلیدت بافتی زنجیر بر فردای ما ای عمو! خورشیدمان را پشت کوه انداختی با چه امیدی معاش مردمت را کوختی؟ با چه تدبیری نمای منزلت را کاختی؟ «دوش از میخانه آمد سوی مسجد شیخ ما» شیخ! بر منبر فقط بر اهل تقوا تاختی دشمنت را دوست خواندی، دوستت را ناسپاس خویش را در آینه دیدی ولی نشناختی… https://eitaa.com/ghalamhaye_bidar