ای دختر جلالَت و ای خواهر وقار بانوی مُلک عصمت، ناموس کردگار ای مانده در تو هیبتِ حیدر به یادگار ای انعکاس فاطمه در چشم روزگار پیشت چراغها همه بیاستفادهاند
از سایهی تو نور به خورشید دادهاند
تو آمدی که مظهر اهلِ کساء شوی
تا جلوهگاه آیهی «قالوا بلیٰ» شوی
در قامت زنان، شرفِ لا فتیٰ شوی
زینب شدی که زینتِ شیر خدا شوی هر چند گفتهاند که امُّالمَصائبی
در جوشنِ حجاب، اسداللهِ غالبی
از هردوسمت نسبتِ تو میرسد به نور
خورشید درحضور توچون میکندظهور
در ظِلّ سایهات به ادب میکند عبور
فَخرُالمخدّراتِ حرَم، زینبِ صبور
منّت خدای راکه همین هست مذهبم
من شیعهی حسینیِ اسلامِ زینبم
•
قَـمَـرپَـرَســت•