همین که اذان می گفت،سردار فورا نمازش را شروع می کرد. برایش فرق نمی کرد در خانه،مسافرت یا میدان جنگ باشد. یک روز با دوستش ابراهیم شهریاری به مسافرت می رفتند. وقت اذان، کنار جاده ایستادند و نماز اول وقت خواندند. بعد از نماز به دوستش گفت ابراهیم می خواهم خاطره جالبی برایت بگویم؛ خاطره ی نمازی ک.ه خیلی برایم شیرین بود. در مسافرت به کشور روسیه به کاخ رئیس جمهورشان رفتم . آنجا منتظر رئیس جمهور روسیه بودم تا بیاید و با هم صحبت کنیم . قبل از اینکه رئیس جمهور بیاید، اذان شد. من هم بلند شدم اذان و اقامه گفتم و همانجا نمازم را خواندم . همه داشتند من را نگاه می کردند. بعد از نماز پیشانی ام را بر مهر گذاشتم و حسابی از خدا تشکر کردم . گفتم خدایا شکرت یک روز در این کاخ برای نابودی اسلام نقشه می کشیدند اما الان من در این جا نماز می خوانم. 🔊سربازان امامین انقلاب 🇮🇷 کانال قرارگاه اساتید و طلاب انقلابی 🍂@gharar_a