✍🏻شعر کامل؛ و خدایی که به شدت کافیست ... . .در جهانی که همه مُدعی اند در جهانی که پُر از حَرّافیست منم و بی کسی و تنهایی وَ خدایی که به شدت کافیست . عیدِ قربان شد و قربان کردم پای لبخندِ خدا دنیا را به خودش رو زده ام تا زین پَس نَکِشَم منَتِ آدم ها را . خواندم اورا که اجابت کُنَدَم که بگویم ز همه بیزارم بوسه زد روی مرا با لبخند چه خداوندِ رفیقی دارم . رفتم و دَر زدم و دَر وا کرد دیدم آن چَشمِ خطاپوشش را اصلا انگار نه انگار که من بارها پَس زدم آغوشش را . آن خدایی که برایَم یک عُمْر از سَرِ باغ خودش گُل می چید هدیه ها داد به من اما گاه هدیه را بینِ بَلا می پیچید . از همان دم که خدا را دیدم دل به شاهانِ جهان نسْپُردم نانِ یک عدّه به نرخِ روز است من فقط نانِ دلم را خوردم . پُشتِ من گرم به خونی داغ است تیغ ها بُغضِ مرا داشته اند گُرده ام باغچه ی خَنجرهاست دوستانم همه گُل کاشته اند . نیستم بینِ شما ، معتقدم که خدا کرده مرا غَربالم خوب هاتان اگر اینند چه خوب! من به بد بودنِ خود می بالم . بگذارید مرا طَرد کنند راهِ من سخت از این قشر جداست چون که عمریست نیاموخته اند که قضاوت فقط ازآنِ خداست . نشدم من به نقاب آلوده هرچه هستم خودمَم باکی نیست غُسل دادم دلِ خود را با اَشک دین به جز پاکی و دل پاکی نیست . خسته ام خسته از این شهری که حرف ها ساخته پُشتِ سرِ من مهربان بودم و تاوان دادم نیست با هیچکَسَم میلِ سخن . چای مینوشم و با یاسِ حیاط خانه ام یکسره عطرآگین است شعر و موسیقی و سجاده و اشک خلوت ساده ی من شیرین است . هرکه را شهر خرابَش کرده ست می کند دستِ خدا آبادَش آن خدایی که در این تنهایی دلم آرام شده با یادَش...! بارمز یا زهرا وارد بشید👇🏻 https://eitaa.com/Ghararemaa ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─