#داستان_راستان | ۵۰
شمشیر زبان
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
علی بن عباس، معروف به ابن الرومی، شاعر معروف هجوگو و مدیحه سرای دوره عباسی، در نیمه قرن سوم هجری در مجلس وزیر المعتضد عباسی به نام قاسم بن عبیدالله نشسته و سرگرم بود.
او همیشه به قدرت منطق و بیان و شمشیر زبان خویش مغرور بود. قاسم بن عبیدالله از زخم زبان ابن الرومی خیلی میترسید و نگران بود ولی ناراحتی و خشم خود را ظاهر نمیکرد، برعکس طوری رفتار میکرد که ابن الرومی- با همه بددلیها و وسواسها و احتیاطهایی که داشت و به هر چیزی فال بد میزد- از معاشرت با او پرهیز نمیکرد.
قاسم محرمانه دستور داد تا در غذای ابن الرومی زهر داخل کردند. ابن الرومی بعد از آنکه خورد متوجه شد.
فورا از جا برخاست که برود.
قاسم گفت: «کجا میروی؟».
به همان جا که مرا فرستادی.
پس سلام مرا به پدر و مادرم برسان.
من از راه جهنم نمیروم.
ابن الرومی به خانه خویش رفت و به معالجه پرداخت ولی معالجهها فایده نبخشید.
بالاخره با شمشیر زبان خویش از پای درآمد[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . تتمة المنتهی محدث قمی، ج 2/ ص 400؛
↩ و تاریخ ابن خلّکان، ج 3/ ص 44.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚
@ghararemotalee
│📱
@Mabaheeth
╰───────────