↑↑↑
کشمکش عجیبی در درون وی پیدا شد. دردی بود که جز خود او و خدای او کسی از آن آگاه نبود. شش ماه این کشمکش به صورت جانکاهی دوام یافت و به قدری شدت کرد که خواب و خوراک از وی سلب شد.
زبانش از گفتار باز ماند.
دیگر قادر به تدریس و بحث نبود. بیمار شد و در جهاز هاضمهاش اختلال پیدا شد.
🩺 اطبا معاینه کردند، بیماری روحی تشخیص دادند. راه چاره از هر طرف بسته شده بود.
جز خدا و حقیقت دادرسی نبود.
از خدا خواست که او را مدد کند و از این کشمکش برهاند. کار آسانی نبود.
از یک طرف آن حس مرموز به شدت فعالیت میکرد، و از طرف دیگر چشم پوشیدن از آنهمه جلال و عظمت و احترام و محبوبیت دشوار مینمود.
تا آنکه یک وقت احساس کرد که تمام جاه و جلالها از نظرش ساقط شد.
تصمیم گرفت از جاه و مقام چشم بپوشد. از ترس ممانعت مردم اظهار نکرد و به بهانه سفر مکه از بغداد بیرون رفت، ولی همینکه مقداری از بغداد دور شد و مشایعت کنندگان همه برگشتند، راه خود را به سوی شام و
#بیت_المقدس برگرداند.
برای آنکه کسی او را نشناسد و مزاحم سیر درونیاش نشود، در جامهٔ درویشان درآمد.
سیر آفاق و انفس را آنقدر ادامه داد تا آنچه را که میخواست، یعنی
#یقین و
#آرامش درونی، پیدا کرد. ده سال مدت تفکر و خلوت و ریاضت وی طول کشید[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . ترجمه المنقذ من الضلال (اعترافات غزالی)،
← و تاریخ ابن خلّکان، ج 5/ ص 351 و 352،
← و غزالی نامه.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚
@ghararemotalee
│📱
@Mabaheeth
╰───────────