پیامبر(صلی‌الله علیه وآله) از سوی جبرئیل(علیه‌السلام) مطلع شد و دستور داد تا خندقی حفر کنند.(۱) سپاه کفر پشت خندق خیمه زد و ما را محاصره کرد. برآورد آنان این بود که مسلمانان بسیار ضعیف‌اند و پیروزی از آنِ قریش خواهد بود. 👹 کفار از آن سوی خندق فریاد می‌کشیدند و ما را تهدید می‌کردند و از این سوی، رسول خدا(صلی‌الله علیه وآله) آنها را به خدا دعوت می‌کرد و از آنها می‌خواست که به خاطر نسبت خویشاوندی دست از جنگ بردارند. 👺قریش اما جری‌تر شده، بیشتر پرخاش😤 و تهدید می‌کردند. [ فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ(علیه‌السلام) عَلَى النَّبِیِّ(صلی‌الله علیه وآله) فَأَنْبَأَهُ بِذَلِکَ، فَخَنْدَقَ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَنْ مَعَهُ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ. فَقَدِمَتْ قُرَیْشٌ فَأَقَامَتْ عَلَى الْخَنْدَقِ مُحَاصِرَةً لَنَا تَرَى فِی أَنْفُسِهَا الْقُوَّةَ وَ فِینَا الضَّعْفَ تُرْعِدُ وَ تُبْرِقُ‏ وَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی‌الله علیه وآله) یَدْعُوهَا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یُنَاشِدُهَا بِالْقَرَابَةِ وَ الرَّحِمِ فَتَأْبَى وَ لَا یَزِیدُهَا ذَلِکَ إِلَّا عُتُوّاً.] آن‌روزها تک‌سوار عرب «عَمْرو بن عَبْدِوُدّ» در سپاه کفر حاضر بود. او مانند شتری که هنگام جفت‌گیری صداهای شدید از گلو بیرون می‌آورَد عربده می‌کشید، رجز می‌خواند، شمشیر 🗡و نیزه‌اش را می‌چرخاند و حریف طلب می‌کرد. اما در سپاه اسلام، نه کسی داوطلب مبارزه با او می‌شد و نه کسی امید پیروزی بر او را داشت؛ نه تعصب و نه کسی را به مبارزه با او برنمی‌انگیخت؛ [ وَ فَارِسُهَا وَ فَارِسُ الْعَرَبِ یَوْمَئِذٍ عَمْرُو بْنُ عَبْدِ وُدٍّ، یَهْدِرُ کَالْبَعِیرِ الْمُغْتَلِمِ‏، یَدْعُو إِلَى الْبِرَازِ وَ یَرْتَجِزُ وَ یَخْطُرُ بِرُمْحِهِ مَرَّةً وَ بِسَیْفِهِ مَرَّةً. لَا یُقْدِمُ عَلَیْهِ مُقْدِمٌ وَ لَا یَطْمَعُ فِیهِ طَامِعٌ وَ لَا حَمِیَّةٌ تُهَیِّجُهُ وَ لَا بَصِیرَةٌ تُشَجِّعُهُ.] سپس رسول خدا(صلی‌الله علیه وآله) مرا خواست(۲) و با دست خود عمامه بر سرم نهاد، شمشیر خودش ذوالفقار را به من داد، به آن ضربه‌ای زد و مرا راهی میدان کرد. من در حالی به سمت میدان رفتم که زنان مدینه به‌سبب سرنوشتی که یقین داشتند در انتظار من است بر من می‌گریستند؛ اما خداوند متعال کشتن بزرگ‌ترین جنگاور عرب را به دست من مقدّر کرده بود و با این ضربۀ سنگین من بر آنان، قریش و دیگر طوایف عرب شکست خورده و پراکنده شدند. و این جراحت که در سرم می‌بینی بر اثر ضربه‌ای‌ است که عمرو در آن مبارزه بر من وارد کرد. [ فَأَنْهَضَنِی إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ(صلی‌الله علیه وآله) وَ عَمَّمَنِی بِیَدِهِ وَ أَعْطَانِی سَیْفَهُ هَذَا وَ ضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَى ذِی الْفَقَارِ فَخَرَجْتُ إِلَیْهِ وَ نِسَاءُ أَهْلِ الْمَدِینَةِ بَوَاکٍ إِشْفَاقاً عَلَیَّ مِنِ ابْنِ عَبْدِ وُدٍّ. فَقَتَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِیَدِی وَ الْعَرَبُ لَا تَعْدِلُهَا فَارِساً غَیْرَهُ وَ ضَرَبَنِی هَذِهِ الضَّرْبَةَ - أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى هَامَتِهِ - فَهَزَمَ اللَّهُ قُرَیْشاً وَ الْعَرَبَ بِذَلِکَ وَ بِمَا کَانَ مِنِّی فِیهِمْ مِنَ النِّکَایَةِ.] آنگاه رو به اصحاب کرد و فرمود: آیا چنین نیست؟ [ ثُمَّ الْتَفَتَ(علیه‌السلام) عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَ لَیْسَ کَذَلِکَ؟ ] اصحاب پاسخ دادند: چرا ای امیرمؤمنان. [ قَالُوا: بَلَى یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- در جنگ احزاب پیشنهاد حفر خندق توسط سلمان فارسی به عنوان یک تکنیک جنگی برای مواجهه با تعداد زیاد دشمنان داده شد. پیامبر این پیشنهاد را پسندیدند و دستور حفر خندق را دادند. (مغازی، واقدی، ج2، ص445) ۲- در بسیاری از منابع معتبر و کهن مانند تفسیر قمی و ارشاد شیخ مفید آمده است که ابتدا علی(علیه‌السلام) داوطلب شد و سپس رسول خدا(صلی‌الله علیه وآله) او را به میدان فرستاد. اینکه در اینجا علیه‌السلام بدون اشاره به داوطلب شدن خودشان، می‌فرماید «رسول خدا دستور داد و مرا به نبرد با عمرو بن عبدود راهی کرد»، شاید به خاطر این بوده که ضرورتی نمی‌دیدند که بیش از این از خود تعریف کنند. (خلاصۀ توضیح علامه سیدجعفر مرتضی عاملی در کتاب الصحیح من سیرۀ الامام علی(علیه‌السلام)، ج21، ص64) ╭═══════๛- - - ┅ ╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -