«اینها همه در حالى بود که فضا در زیر آن باز و گشوده و آب (آن گاز فشرده مایع گون) در بالاى آن در حرکت بود» (الهَواءُ مِنْ تَحْتِها فَتیق،(۱۰) وَ الْماءُ مِنْ فَوْقِها دَفیق(۱۱)). «فتیق» از مادّه «فتق» به معناى باز است و «دفیق» از مادّه «دَفْق» به معناى حرکت سریع است. آرى این امواج خروشان به وسیله آن تندباد، محدود مى شد و از این که از حدود خود تجاوز کند، باز داشته شده بود. در این جا این سؤال پیش مى آید که با وجود این تندباد مهار کننده و بازدارنده، آن امواج خروشان در صفحه آب چگونه به وجود مى آمد، معمولا موج بر اثر حرکت بادها و طوفانهاست،با آن که در این جا طوفان نقش بازدارنده داشت و امواج را مهار مى کرد پس چه عاملى سبب مى شد که امواج در حرکت باشد. به نظر مى رسد که عامل پیدایش این امواج چیزى در درون آنها بود که آب را به طور دائم به هم مى زد و متلاطم مى ساخت این عامل چه بوده است، به طور دقیق براى ما روشن نیست ولى با نظریّات دانشمندان امروز، کاملا سازگار است. زیرا آنها مى گویند در درون گازهاى مایع گون نخستین، انفجارهاى هسته اى پى درپى، روى مى داد. همان انفجارهایى که هم اکنون نیز در دل خورشید ما روى مى دهد. این انفجارهاى عظیم آرامش این گاز مایع گون را مرتّباً برهم مى زد و تلاطم گسترده اى در امواج خروشانش به وجود مى آمد. براى تکمیل این فراز، باید دنباله اش را در فراز بعد، پى گیرى کنیم و ترسیم دقیق پیدایش جهان را از دیدگاه مولا به دست آوریم. پاورقی : ۱. هر چيزى که دور خود گردش کند، تحت نيروى مرموزى مايل به فرار از آن مرکز مى شود، درست همانند آتش گردانى که با دست خود مى چرخانيم که اگر ناگهان رهايش کنيم به نقطه دوردستى پرتاب مى شود، اين همان نيروى گريز از مرکز است و هر قدر شديدتر باشد پرتاب به خارج شديدتر مى شود. ۲. «متلاطم» در اصل از مادّه «لطم» (بر وزن ختم) به معناى با کف دست به صورت زدن است، سپس به معناى برخورد امواج به يکديگر به کار رفته است. ۳. «تيّار» در اصل به معناى امواجى از درياست که آب را به بيرون پرتاب مى کند. بعضى آن را به هر گونه موج اطلاق کرده اند (مقاييس اللغة و لسان العرب). ۴. «متراکم» از مادّه «رَکْم» (بر وزن رزم) به معناى انباشته شدن چيزى است و افکندن بعضى از آن بر بعضى ديگر و در مورد ابرها، شنها، آبها و حتّى انسانهاى انبوه و فشرده اى که يکجا جمع مى شوند، اطلاق مى شود. (مفردات، لسان العرب و مقاييس اللغة). ۵. «زخّار» از مادّه «زَخْر» و «زخور» در اصل به معناى بلند شدن است و به پر شدن دريا و برآمدن آنها نيز اطلاق مى شود. (لسان العرب و مقاييس اللغة). ۶. «عاصفة» از مادّه «عَصْف» (بر وزن عصر) در اصل به معناى سبکى و سرعت است از اين رو به پوسته هاى حبوبات و قطعات شکسته کاه که به سرعت پراکنده مى شود، عصف گفته مى شود و «عاصف» و «مُعْصِف» به چيزى مى گويند که اشيا را درهم مى شکند و مى کوبد و نرم مى کند (مفردات، لسان العرب و مقاييس اللغة). ۷. «زَعْزَع» (بر وزن زمزم) در اصل به معناى حرکت و اضطراب و اهتزاز است و به معناى «شديد» نيز به کار مى رود (مقاييس اللغة و لسان العرب). ۸. «قاصفة» از مادّه «قَصْف» (بر وزن حذف) در اصل به معناى شکستن چيزى است، از اين رو به طوفانهاى سخت که کشتيها را در دريا مى شکند و همچنين رعد و برق هاى شديد و شکننده، «قاصف» گفته مى شود (مفردات، لسان العرب و مقاييس اللغة). ۹. «شَدّ» (بر وزن مدّ) در اصل به معناى قوّت و قدرت چيزى است و از اين رو به افراد قوى (مخصوصاً قوى در جنگ) شديد گفته مى شود. اين واژه در مورد بستن گره محکم و صلابت ـ خواه در بدن باشد يا در نيروهاى باطنى و روحى و يا در مصيبت و عذاب ـ نيز به کار مى رود (لسان العرب، مفردات و مقاييس اللغة). ۱۰. «فتيق» از مادّه «فَتْق» است که در فراز قبل معنا شد. ۱۱. «دفيق» از مادّه «دَفْق» (بر وزن دفن) در اصل به معناى راندن چيزى به سوى جلو مى باشد و به معناى سرعت نيز به کار مى رود. شتر سريع را «ادفق» مى گويند.