این مرد امشب میمیرد🌹❣
پارت– 563
_ نميزارم، نميزارم تو هم مثل پژمان همه عمرت رو توى زندون بگذرونى
_ من و پژمان با هم خيلى فرق داريم اون خودش اين راهو انتخاب كرد
ولى منو توى اين راه قرار دادن
بهتره برى بى جهت اومدى و خودت رو توى دردسر انداختى
اردالن نزديكش شد
اسلحه را دقيقا مقابلش گرفته بود
_ ترجيح ميدم بميرى تا اينكه مثل ٢ بزدل تسليم شى
پيمان چند قدم به اردالن نزديك شد
لوله تفنگ را گرفت و روى قلبش گذاشت
_ شليك كن از مردن هراسى ندارم چون هيچ وقت زندگى نكردم
من و يلدا و باراد محكم به عماد چسبيده بوديم
از صميم قلبم ناراحت بودم واقعا دلم نميخواست به پيمان آسيبى وارد شود
اردالن مار زخمى بود كه طاقت زجر فرزندش را نداشت
_ با من بيا اون بچه مردنى ارزش اينو نداره نقش پدر خوب رو واسش بازى كنى
_ ميدونستى ؟ همه اين سالها تو هم ميدونستى
_ آره ولى دلم نميخواست تو بدونى بچه ات اسير صندلى چرخداره
پيمان ريشخندى زد
_ اسير صندلى چرخدار بودن اينقدر دردناك نيست كه اسير حرص و ولع اين دنيا
بشى
اين بچه به كسى آسيب نميزنه
اما اسارت تو همه خانوادمونو نابود كرد پدر
حرفهاى پيمان اردالن را به جنون كشيده بود
حال مسير اسلحه اش را تغيير داد
و پسرم را نشانه گرفت
فرياد زد
_ اگه اون زنده نباشه ديگه الزم نيست اداى پدر خوب بودن رو در بيارى
@ghaseedak