✅ نکته : در گروهی اهل قلمی بر مرکب ادب نشسته و داعی حکیمی راکه سخن از ایمان و امید زده بود با قطار کلمات طعن بر طعن می فزود . مرا که اعتراف می کنم بضاعتم در نوشتن مزجات است و دستم از رسیدن به میوه ها قاصر ، طاقت نیامد که در دفاع از حق برگ سبزی اهدا نکنم تحفه صحبت درویش . ××××××
√ ما را به رجا خواند خدایی که حکیم است
√ امرش به قنوط است لئیمی که رجیم است .
آنان که به خیال خویش ایمان و امید را مکبل اسیر و مغلول در زنجیر کافران بد کیش می دانند و برای خلق گرفتار به جای سعی و عمل در گشودن بسته ها مرثیه ی رخوت و شعر رماندن از رحمت می خوانند در واقع حدیث نفس می کنند و با تزریق فسردگی در شریان اجتماع بر شاخ نشسته بن می برند و اگر مراقب نباشند چه بسا ناخواسته رنه شیطان در دعوت به فلاکت و خلیدن در فضیحت را بازنشر دهند .
× البته که جامعه همیشه کاستی ها قصورها و تقصیر های فراوانی دارد و بعید نیست که برخی متولیان امور ، همانان که نا اهل و نامحرم و زنجیره نفوذند در بنای چنین نابسامانی پر جد و جهد باشند و از دیگر سو به رغم همه تلاش ها و شب از روز نشناختن خادمان مردم با توجه به موانع مختلف انتظار تحقق مدینه ای فاضله داشتن در کوتاه مدت با وجود این همه عوامل بازدارنده بر سر راه خیرخواهان تلاشگر ، کمی زیاده خواهی است .
√ یادمان باشد حکیمان گفته اند اقامه هزار دلیل برای امری ناصواب مساوی است با هزار و یک اشتباه ! نمی شود کسی گرفتار تله تناقض فکر و رفتار باشد به مخاطبان آیات یأس ایحاء کند و در عین حال خویش را سنگربان خاکریز عشق و ایمان بداند .
√ البته هر کسی حق دارد فهم خود را بر خامه قلم ریزد و بر صفحه ادب فشاند اما باید پذیرفت که مخاطبان خود به قدر وسع خویش سره و ناسره درک کنند و به تحسین یا نقد مطالب و مفاهیم کمر همت بندند طرفه آن که متن واضح الخطأ و امید کش را همراستای منویات قائلی حکیم بدانند که سیاق بیانش ارشاد به انطباق منطوق و مفهوم و ظاهر و مکتوم کلامش دارد چنین انتسابی نه تنها تجوز و تکلف که تفسیر سخن بما لایرضی صاحبه ميباشد .
√ روزی کسی می گفت اندر بهشت بردن مردم به قوت و قدرت نباید و آن حکیم پاسخ داد که صد البته جهنمی ساختن آنان به تزویر و تمویه و زور هم نشاید . اینک خلاصه سخن آن که زبان به رجاء و امید گشودن در مقوله ارشاد و هدایت گنجد و دستوری نیست اما تفریغ قلوب و تیأيس شعوب هم برای مدعیان خیر وصله ناجوری است . خدایی که از دل سیاهی سپیدی و از بطن شوری شیرینی بیرون می کشاند به یقین قادر است در عین انکار ناباوران ، فرافکنی بانیان تلخی اوضاع مردمان و تحمیل گران همه اوزار بر دوش دیگران ،حلاوت عیش رغید و حیاتی سعید را به کام دلبستگان و امیدورزان درگاهش بچشاند . خدای ما خدای دادرس زمان انقطاع اسباب و موعد تنهایی و انتشار احباب است . ما خدایمان را به فسخ عزائم فتح گره ها و رفع مصائب می شناسیم . « عَرَفْتُ آللّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ العَزَائِمِ، وَحَلِّ آلْعُقُودِ، وَنَقْضِ آلْهِمَمِ.» در مسیر غزوه تبوک به نبی اعظم صلی الله علیه وآله خبر دادند ابوذر هم پا پس کشید ؛ گر چه به ایمان و پایمردی فرزند ربذه باور داشت اما در جوابشان بدان قول اکتفا کرد که اگر خیری درو باشد باز می گردد . پس به فضل اله از پا پس کشیدن مشاهیر و خلق معاذیر شان برای خزیدن در وادی زندگانی خویشتن یا نواختن آهنگی بر خلاف سواد اعظم بعون الله نهراسیم .
@ghasemjafari