رزم ملی قهرمانان (۱) این قلم اهل فوتبال و هوادار فوتبال نیست اما مثل هر یک از آحاد مردم کشور، از تیم ملی فوتبال ایران در هماوردی با تیم‌های خارجی حمایت و بازی‌های تیم ملی فوتبال ایران را با علاقه‌مندی دنبال می‌کند. اگر شرایط حساس بود و تیم ایران به حمایت معنوی احتیاج داشت، در این مورد مثل بقیه مردم رشید ایران، هزینه معنوی- نذر و نیاز- هم می‌کند و مشخص است که با هر چیزی که تیم ایران را تضعیف کند، مخالف است. چرا؟ واقعیت این است که فوتبال و بعضی دیگر از رشته‌های ورزشی به نحو «سحرآمیزی» نه تنها در روحیه ملی یک کشور اثر می‌گذارد، بلکه به نوعی ترجمه میزان روحیه ملی و شاخصی برای سنجش میزان عزم ملی یک کشور برای ایفای نقش‌های درجه یک در جهان محسوب می‌شود و به روشنی می‌بینیم پیروزی تیم ملی، روحیه همدلی در داخل کشور و نشاط برای ورود فعال‌تر در صحنه‌های کار را فراهم می‌کند و در نقطه مقابل آن، شکست تیم ملی در یک هماوردی خارجی، تأثیر تضعیف‌کننده‌ای در آنچه گفته شد، ایجاد می‌کند. البته در عرصه بین‌الملل کشورهایی که در موقعیت اول هستند نوعاً از اینکه وضعیت تیم فوتبال، تداعی‌کننده وضعیت داخلی آنها باشد، اجتناب می‌کنند و لذا در عرصه فوتبال، ده‌ها سال است که یک گام از همگنانشان عقب‌تر بوده و فوتبالشان از ایفای نقش در هویت ملی دور است. این در حالی است که فوتبال یک نقش کمک‌کننده به کشورهایی که خود را شایسته ایفای نقش فعال‌تر و واجد ظرفیت‌های مناسب می‌دانند، دارد. کشورهای استعماری در رابطه با فوتبال و تیم‌های ملی فوتبال کشورها، دو رویه در پیش گرفته‌اند؛ آنان در رویه اول فوتبال را از سیاست، جدا معرفی می‌کنند؛ مثل اینکه علم و دانشگاه را جدا از سیاست نشان می‌دهند. این در حالی است که خود آنان دقیقاً به دلیل سیاست و حفظ برتری خویش، اجازه تبدیل فوتبال به یک شاخص سیاسی را در کشور خود نمی‌دهند. پس خود این پس‌زدن ظاهری ورزش از عرصه سیاست، یک فکر و تدارک سیاسی است. بر این اساس در کشورهای مختلف با هزینه مردم، رقابت‌های ورزشی برگزار می‌شود ولی هیچ عایدی سیاسی در مقدمه، متن و موخره آن نصیب این کشورها نمی‌شود. حتی گاهی در صحنه ورزش مصلحت سیاسی کشوری، قربانی سیاست جدانمایی ورزش از سیاست می‌شود. به عنوان مثال مصلحت کشورهای جهان و به‌ویژه کشورهای اسلامی و عربی در قطع رابطه با رژیم اسرائیل است اما این مصلحت روشن به نام سیاسی نکردن ورزش، کنار گذاشته می‌شود و تیم رژیم غاصب سرزمین‌های اسلامی و عربی، در کنار تیم یک کشور اسلامی و عربی قرار می‌گیرد. این دقیقاً یک کار سیاسی دست اول است. رویه دوم کشورهایی که نمی‌خواهند فوتبال در کشورشان ترسیم‌کننده وضعیت سیاسی باشد، «به تعارض کشاندن» تیم‌های ورزشی با نظام سیاسی در کشورهایی که با آنان مشکل جدی دارند، در دستور کار قرار می‌گیرد. در این‌جا نقاب از چهره قدرت‌هایی مثل آمریکا کنار می‌رود و واقعیت موضوع روشن‌تر می‌شود. شما همین روزها شاهد بودید «کارلوس کی‌روش» به شدت زیرفشار رسانه‌های کشورهایی نظیر انگلیس قرار گرفت تا علیه ایران موضع‌گیری کند و او ضمن خودداری از پذیرش این موضوع از رسانه انگلیسی پرسید چرا درباره جنگ اوکراین و نقش انگلیس در آن سؤال نمی‌کنید؟ و چرا از میان این همه مربی فوتبال، فقط من باید به سؤالات سیاسی پاسخ بدهم؟ در حالی که آمریکا اساساً سیاست برجسته‌‌سازی فوتبال در محیط داخلی خود را خلاف مصلحت ملی تلقی می‌کند، در کنار تلاش برای جدا کردن ظرفیت فوتبال از قدرت ملی ایران، درصدد برآمده از آن به عنوان یک ابزار سیاسی در مقابل نظام استفاده کند. یعنی در این‌جا همان چیزی که در خاک آمریکا نامطلوب است، در ایران مطلوب و راه‌حل ارزیابی می‌شود! به عبارت دیگر درخصوص یک نظام انقلابی قدرتمند- که آمریکا با آن مشکل دارد- فوتبالی که غرب آن را از سیاست جدا می‌داند، به مقابله با آن ترغیب می‌شود! در ایران فوتبال مورد حمایت جدی جمهوری اسلامی است؛ وجود باشگاه‌های مختلفی که حدود 90 درصد آن دولتی می‌باشند و پرداخت هزینه‌های فدراسیون‌ها و باشگاه‌ها و حتی تأمین هزینه‌های تیم‌های ورزشی، از حمایت جدی نظام سیاسی ایران از فوتبال حکایت می‌کند. اگر نیک بنگریم و در مقام مقایسه برآئیم، ایران جز‌ء چند کشوری است که یک رقم درشت بودجه آن حمایت از ورزش و به خصوص فوتبال می‌باشد. طبعاً در یک چنین نظامی، اتصال جدی میان تیم ورزشی و نظام سیاسی موضوعیت پیدا می‌کند. با این حال شاهد بودیم آمریکایی‌ها در ماه‌های اخیر، برای ترغیب عناصر ورزشی ایران به درگیری با نظام سیاسی چه اقدامات محیرالعقولی انجام داده و هر کلمه و عملی که بوی وجود نقار میان تیم ملی با نظام سیاسی می‌داد را تا چند برابر برجسته‌‌سازی کردند. آمریکا و عوامل آن به‌نام «مردم ایران»، تیم ورزشی کشور را به اقدامات ساختارشکن و ضدایرانی تشویق می‌کردند. @jangnarmvdoshmanshnase1