ایران و آمریکا؛ درهای بسته یا باز (۲) در تلاش ایران برای دست یافتن به قدرت نظامی هم هیچ هنجار بین‌المللی کنار گذاشته نشده است کما اینکه مخالفان برنامه نظامی ایران در تولید جنگ‌افزارهای متعارفی که ما تولید می‌کنیم، از ما جلوتر هستند. در مورد نفوذ خارجی هم ایران روابط عادی خود را با کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای دارد و در هیچ‌کدام از آنها غیرمتعارف عمل نکرده‌ است. ما به هیچ‌وجه کاری که غربی‌ها با اعزام ارتش‌ها، راه‌اندازی جنگ‌ها، کمک به کودتاها و کمک به گروه‌های شبه‌نظامی مخالف حکومت‌ها در محیط فرامرزی انجام داده و می‌دهند، انجام نداده و قصد انجام آن را هم نداریم. در بحث حقوق بشر هم، جمهوری اسلامی با شهروندان خود و شهروندان کشورهای دیگر هنجارهای شناخته شده را مدنظر داشته و برخورد غیرمتعارفی انجام نداده است. در همین قضایای پاییز گذشته، جمهوری اسلامی به پلیس - که در دنیا تنها قوه مشروع اعمال زور به‌حساب می‌آید - اجازه حمل سلاح نداد و خشونت‌های خیابانی که مورد حمایت همین دولت‌های مدعی غرب بود را با حداکثر سماحت و عطوفت مدیریت نمود. در حالی که در همین سال‌ها، دنیا شاهد برخورد بسیار خشن پلیس آمریکا و فرانسه در مواجهه با معترضان مدنی این کشورها بود. بنابراین اصل اینکه خصومت غرب علیه ایران ناشی از سیاست‌های جمهوری اسلامی بدانیم، محل بحث است و موارد نقض جدی دارد. 3- واقعیت این است که در طول 200 سال گذشته، سیاست غرب در مواجهه با محیط‌های «غیرخود»، خشن و غیرقابل تحمل بوده است. کافی است نگاهی به جنگ‌ها، کودتاها، تحریم‌ها، ترورها و... در این دوران بیندازیم تا ببینیم اکثریت قاطع آنها مستقیم و در مواردی غیرمستقیم توسط غرب انجام شده است. یک مثال می‌تواند وضع واقعی ما و غرب را توضیح دهد، انگلیس و فرانسه در سال 1295 ش (1916م) با هدف تقسیم مناطق عربی امپراتوری عثمانی میان خود به تکه‌تکه کردن این مناطق روی آوردند ولی در نهایت با شکل‌گیری جنبش‌های مردمی ناگزیر به واگذاری کشورهای تجزیه شده گردیدند. این تقسیم‌بندی یک درگیری 50 - 60 ساله و صدها هزار کشته را به مسلمانان به‌خصوص عرب‌ها در شمال آفریقا و غرب آسیا تحمیل کرد. غرب یک بار دیگر در دوره جرج دبلیو بوش - 1380 تا ۱۳۸۷ - بحث تقسیم دوباره کشورهای غرب آسیا - موسوم به خاورمیانه جدید - مطرح کرد و براساس آن چندین جنگ در غرب آسیا به راه انداخت و سبب درگیری‌های خون‌بار فرسایشی در شمال آفریقا شد. از «ریچارد پرل» به‌عنوان معمار تغییرات خاورمیانه و از «پل ولفوویتز» به‌عنوان پدر واقعی جنگ‌های نه‌گانه این منطقه در حدفاصل 2001 تا 2014 یاد شده است، براساس طرح تجزیه دوباره منطقه که توسط این دو تنظیم و توسط نئوکان‌ها در دولت بوش دنبال شد، عربستان سعودی باید به چند امیرنشین در شمال، غرب، شرق و مرکز تقسیم شود و مصر نیز به چهار دولت یکی در سینا، یک کشور مسیحی در اسکندریه، یک کشور عربی با مرکزیت قاهره و یک کشور عربی دیگر در غرب مصر تبدیل گردد. در طرح «مکس سینگر» شخصیت مؤثر در دولت اوباما و مؤسس مرکز هدسون که خطاب به وزارت دفاع آمریکا منتشر شد، با صراحت از ضرورت تجزیه عربستان سعودی سخن به میان آمد کما اینکه روزنامه‌ انگلیسی گاردین در نیمه اول مرداد 1395 در گزارش خود بر ضرورت آن تأکید داشت. مجله آمریکایی «ونیتی فپر» در مردادماه همین سال گزارشی از نشست مشاوران مرکز واشنگتن شامل دنیس راس، دیوید فرومکین، کنث پولاک و دانیل بایمن - که این مجله، آنان را «دوستان آل‌سعود» خوانده است - منتشر کرد که در آن از ضرورت تجزیه عربستان صحبت کرده بودند. همزمان با انتشار این مجله آمریکایی، روزنامه واشنگتن‌پست نیز در مقاله‌ای، تنها راه‌حل بحران‌های خاورمیانه را تغییر مرزها و تشکیل دولت‌های جدید براساس اقوام و مذاهب معرفی کرد. اگر بخواهیم این بحث را ادامه دهیم مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود. هدف غرب از پیگیری تغییرات مرزی و ارضی و ملی در منطقه اسلامی ـ از مصر تا عربستان‌ ـ چیست؟ « 💥جنگ نرم ودشمن شناسی https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95