درس آخر سال (۲)
نتیجه تحقیقات به زبان ساده این بود که چنانکه افراد بهصورت متناوب تحت فشارهای مداوم قرار گیرند به آستانهای از گسیختگی روانی میرسند که در آن لحظه آماده تسلیم و انجام کارهایی هستند که پیشتر از انجامش خودداری میکردند.
یکی از کتابهای راهنمای CIA که در اواخر دهه 1990 از طبقهبندی محرمانه خارج شد در اینباره توضیح کوتاهی ارائه میکند: «فاصلهای زمانی وجود دارد- فاصلهای شاید فوقالعاده کوتاه- که در آن فرد دچار نوعی حالت تعلیق بین زندگی و مرگ است. این حالت تعلیق بین مرگ و زندگی یک نوع شوک یا فلج روانی است که از تجربه یک لطمه روحی شدید یا نسبتا شدید ناشی شده است... [کارشناسان] مجرب این اثر را وقتی ظاهر میشود میشناسند و میدانند که [فرد] مقاوم در این لحظه در مقایسه با پیش از تجربه شوک، بسیار پذیرای سازش است و احتمال تسلیم و تبعیت او بسیار بیشتر از پیش است.» همین روند در مقیاس تودهای و کلان به همان چیزی دست مییافت که در مقیاس فردی بر سر انسانها میآمد. همانطور که یک مبارز اسیر و وحشتزده، تحت فشار ممکن است اسامی رفقایش را لو دهد و از باورهایش روگردان شود، جوامع تحت فشار نیز ممکن است از چیزهایی که در حالت عادی سرسختانه از آنها محافظت میکردند، دست بردارند. در اين الگو يك نقطه عطف وجود داشت. نقطهای که در آن فرد یا جامعه هدف تحت فشار حداکثری در آستانه فروپاشی روانی قرار گرفته و حالا باید
راه برونرفت از فشار را در ازای انجام خواستههای مدنظر به آن نشان داد.
اکنون شاید بتوان رویدادهای نیمه دوم سال ١۴٠١ را از این منظر به تماشا نشست. ما دستکم شاهد سه موج از فشار بودیم. موج اول با آشوبهای مهر و آبان شروع شد. خرابکاری در بازار ارز ایران را میشود موج دوم دانست و پروندهسازی کشف اورانیوم ٨۴ درصدی در تأسیسات هستهای با هدف فعالسازی مکانیسم ماشه شاید موج سوم فشار بر ایران باشد. درست به موازات افزایش فشار بر مردم ایران با تحلیل آستانه تابآوری جامعه، راههای برونرفت از فشار توسط جریان غربگرای داخلی به نیابت از کارفرمای خارجی با صراحت بیشتری ارائه میشد. بازگشت به برجام، بازگشت عناصر بدسابقه و ناکارآمد به عرصه سیاست و مدیریت کشور و حتی شایعاتی مثل تغییر معاونت اول رئیسجمهور، حضور آقای عراقچی در مذاکرات و واگذاری پرونده هستهای به افراد میانهرو در خارج از دولت در همین چارچوب قابل ارزیابی است. موج جدید اعمال فشار بر ایران بيش از اقتصاد، روح و روان جامعه ايران را هدف گرفته است. التهابات روحي لزوما با پايان التهابات ميداني در كف خيابان يا بازار ارز پايان نمييابند.
اصلیترین درسي كه از ٦ ماه پاياني سال ١٤٠١ گرفتيم باید این باشد: «آنچه در ذهنها رخ میدهد به اندازه آنچه در زمین اتفاق میافتد مهم است و شاید مهمتر» نکتهای که رهبر معظم انقلاب سه ماه پیش از آشوبها به مسئولان قوه قضائیه تذکر دادند: «یکی از حقوق عمومی مردم همین است که امنیت روانی داشته باشند. امنیّت روانی یعنی چه؟ یعنی هر روز یک شایعهای، یک دروغی، یک حرف هراسافکنندهای در ذهنها پخش نشود. حالا تا دیروز فقط روزنامهها بودند که این کارها را میکردند، حالا فضای مجازی هم اضافه شده.» هشداري كه اگر به آن توجه ميشد
«شورش دروغ» در پاییز 1401 هرگز شكل نميگرفت. این هشدار پیشتر در مرداد 1399 نیز با ادبیات دیگری بیان شده بود: «یک جریان تحریف هم هست... تحریف حقایق، واژگون نشان دادن واقعیات؛ چه واقعیات کشور ما، چه واقعیات مرتبط با کشور ما؛ هدف از این تحریف دو چیز است، دو کار را میخواهند انجام بدهند: یکی، ضربه به روحیه مردم است... یکی [هم] آدرس غلط دادن برای رفع مشکل تحریم است... و من به شما بگویم که اگر جریان تحریف شکست بخورد، جریان تحریم قطعاً شکست خواهد خورد.» اما ظاهرا برخی مسئولان هنوز به جمعبندی در این زمینه نرسیدهاند!
این را میشود از توقیف یک روزنامه در یک روز بد و با یک استدلال بد و سپس رفع توقیف همان روزنامه با یک توجیه بدتر فهمید. این دسته از مسئولان در یک خطای شناختی تساهل با دروغسازان و شایعهپردازان را در خوشبینانهترین حالت مدیریت آنها و در بدبینانهترین حالت آزادی بیان قلمداد میکنند. این خطا چتری حمایتی برای کارخانههای تولید دروغ و شبکه توزیعشان ایجاد کرده است که در سایه آن آزادند هر بلایی
بر سر حقیقت بیاورند؛ آنها «سختی صعود به قله» را «رنج سقوط از دره» جا میزنند و البته جای هیچ شگفتی نیست؛ تا زمانی که روزنه باز باشد و مار هم رها، ما همچنان گزیده خواهیم شد.
سید محمدعماد اعرابی
💥جنگ نرم ودشمن شناسی
https://eitaa.com/joinchat/1676804212C6788504d95