#قصه_شب
☀️ چادرنورانی☀️
یکی بود، 🌤یکی نبود...🌤
توی خونه ی مولا علی، ☀️جو تموم شده بود.
اون موقع ها، توی خونه ها، جو رو آسیاب میکردند، باهاش آرد درست میکردند، بعد با اون آرد نون خوشمزه می پختند.
حالا جو تموم شده بود.
توی شهر یه نفر بود که جو میفروخت. اونم یه آقای یهودی بود.
👿(یهودی یعنی کسی که پیامبر ما رو قبول نداره و مسلمان نیست. فقط به پیامبری حضرت موسی و پیامبران قبل از ایشون ایمان داره. یهود)😈
مولا علی ☀️پیش مرد یهودی رفتند.
بهش گفتند: میشه یکم جو به من قرض بدی؟ به جای جو، چیزی به عنوان امانت بهت میدم تا وقتی که پول جو رو برات بیارم.
مرد یهودی گفت: باشه اشکالی نداره. همه میدونن شما خیلی خوش قول و خوش حساب هستین.
اگر میشه چادر خانم فاطمه زهرا☀️ رو به من بدید.
حضرت زهرا،☀️ یه چادر پشمی داشتند. مولا علی،☀️ اون چادر رو به مرد یهودی دادند و جو رو گرفتند.
مرد یهودی، چادر رو با خودش به خونه برد و توی اتاقی گذاشت.
بعدم انقدر خسته بود که دیگه خوابش برد.
همه جا تاریک🌚 بود.
همسر مرد یهودی، داشت میرفت بخوابه که یکدفعه چشمش به اون اتاق افتاد.
اتاق پر از نور ✨شده بود. نور ✨خیلی خیلی زیاد.
زن یهودی تعجب کرد. این موقع شب، چجوری این اتاق نورانی✨ شده؟
خانم یهودی دوید و رفت پیش همسرش و گفت: بیدار شو مرد، اون اتاق پر از نوره.✨ یعنی چی شده؟ آتیش🔥 گرفته؟ آخه بوی دود نمیاد. من میترسم برم داخلش.
مرد یهودی رفت و درب اتاق رو باز کرد.
دید که اتاق پر از نور✨ زیبایی شده. همه جا رو که نگاه کرد، دید که نور ✨از چادر حضرت خانم فاطمه زهرا(سلام الله علیها)✨ منتشر شده.
مرد یهودی خیلی تعجب کرد و حالش دگرگون شد.
او و همسرش رفتند و به همه ی اهل فامیلشون که یهودی بودند خبر دادند که چه اتفاقی افتاده.
۸۰ نفر از یهودی ها جمع شدند تا این معجزه ی عجیب رو ببینند.
اونها وقتی نور ✨زیبای چادر حضرت زهرا(سلام الله علیها) ✨رو دیدند، فهمیدند که این اتفاق یک معجزه است. و همگی مسلمان شدند.
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
@ghesehmazhbi