🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۶۵)
#انتشارات_عهدمانا
کشیش پاسخ داد : « پدر کارپیانس را که می شناسی ؛ همان کشیشی که هنگام ترک بیروت ، کلیسایم را سپردم به او . دیروز رفته بودم دیدنش . از من قول گرفت برای تجدید دیدار و ملاقات با مؤمنان ، فردا عصر به کلیسا بروم و موعظه ای کنم . من هم پذیرفتم . »
سرگئی پرسید : « و حالا دارید برای موعظه تان از نهج البلاغه یادداشت برمی دارید ؟ »
کشیش گفت : « بله ! علی دربارهٔ دنیا و آخرت و آیین زندگی مطالبی دارد که بیان آنها مرا از سخنرانیهای کلیشه ای و تکراری نجات می دهد . می خواهم این بار از زبان علی با مردم صحبت کنم .»
سرگئی با تعجب پرسید : « و به آنها میگویی که این سخنان ، سخنان علی است ؟ »
کشیش پاسخ داد : « با خودم فکر می کنم چه عیبی دارد اگر مردم بدانند آنچه شنیده اند سخنان علی است ؟! »
سرگئی گفت : « ولی پدر ! این کار به نوعی تبلیغ دین اسلام است ! »
کشیش تبسّمی کرد و گفت : « نه سرگئی ، این کار تبلیغ نیست ؛ در واقع آرام کردن دلهاست ، کلامی است که به مردم آرامش خواهد داد . » سرگئی گفت : « برای من خیلی عجیب است پدر ! شما با خواندن این کتابها از گذشته هایتان فاصله گرفته اید . تا آن جا که یادم هست ، هیچ وقت با هیچ مسلمانی دوستی و مراوده نداشته اید . حالا می خواهید سخنان امام مسلمانان را مثل سخنان عیسی مسیح در کلیسا بخوانید ! »
کشیش گفت : « آنچه من فهمیده ام این است که علی شخصیتی است که در یک دین نمی گنجد . او به یک دین تعلق ندارد . »
سپس کتاب نهج البلاغه را به دست گرفت و گفت : « فرازی از این کتاب را در نظر گرفته بودم که بخوانی ، اما می دانم سرت شلوغ است و فرصت نخواهی کرد. پس تا وقت شام ، می خواهم این قسمت را برایت بخوانم . »
بعد لبخند زد و به سرگئی نگاه کرد و ادامه داد : « درست مثل آن شبهایی که موقع خواب برایت کتاب می خواندم ؛ البته این بار نه برای خواب ، که برای بیداری ات می خوانم . »
گفت : « این نامه ای است که علی برای پسرش حسن می نویسد . نامه ای که چهارده قرن پیش نوشته شده است ؛ زمانی که اغلب انسانها با وحشی گری زندگی می کردند . ببین این مرد با فرزندش چگونه و از چه سخن می گوید ... »
ادامه دارد...
لینک کانال در محضر قرآن واهل بیت (علیهم السلام)👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
🟡 @ghjariafsane 🟡
┗━💎🍃🌷🍃💎━┛