ريّان بن صَلت میگوید قصد سفر داشتم، به همين جهت به قصد وداع راهى منزل امام عليـه السلام شـدم ، در بين مسير با خـودم گـفتم : وقـت وداع ، پيـراهـنى از حضرت تقاضا مى نمايم كه چنانچه مرگ من فـرا رسيـد ، آن را كفن خود قـرار دهـم و مقدارى درهـم و دينار طلب می‌كنم تا بـراى خانـواده خـود سوغات و هدايا تهيّه نمايم وقـتى به محضـر امـام رضـا عليه السلام وارد شــدم ، خـواستم خـداحافظى كـنم، گـريه ام گـرفت و از شدّت ناراحتى براى جدائى از حضرت ، همه چيز را فراموش كردم. پـس از برخاستم كه از بيرون بروم ، هنوز چند قدم برنداشته بـودم كه ناگهان حضـرت مـرا صـدا زد و فرمود: اى ريّان بازگرد آقـا فرمـود ریان دوست دارى كه يكى از پيراهن هاى خـودم را به تو هـديه كنم تا اگـر وفات يافتى ، آن را كـفن خـود قـرار دهى؟ و آيا ميل ندارى تا مقدارى دينار و درهم از من بگيـرى تا براى ات هدايا و سوغات تهيّه نمائى ؟ با تعجّب عـرض كـردم مـولای مـن چنيـن چيزى در ذهن خـود داشتم و میخواستم از شما تقاضا كنـم ، ولى فرامـوشم کردم. سپس حضـرت يكى از پيـراهن هاى خود را با مقدارى درهم به من هدیه داد. منبع عيون اخبارالرّضا جلد۲ ، صفحه ۲۱۱ 📚 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah