مجتبی وقتی به نماز می‌ایستاد دوست نداشت با عجله بخواند، نمازش معمولا طول می‌کشید، اگر در جاده بودیم همیشه در ماشین مقداری تنقلات می گذاشت تا کسی به طولانی شدن نمازش اعتراض نکند. اوایل زندگی روز تولدش را سال خمسی قرار داده بود اما بعدها آن را به بیست و سوم ماه مبارک رمضان تغییر داد. با اینکه از حقوقش چیزی نمی‌ماند اما همان اندک را هم حساب می‌کرد. دلداده اهل بیت (ع) بود. در روزهای ولادت شیرینی می‌گرفت و برای اهل خانه می‌‎آورد و یا در پادگان بین سربازان پخش می‌کرد. در کارهایش نظم خاصی داشت. همه مسایلش همیشه سر جای خودش بود. وقتی هم از ماموریت برمی‌گشت ساکش آنقدر مرتب بود که انگار تازه می‌خواهد به ماموریت برود. عادت داشت در پایان هر دوره از سربازان می‌خواست که از او انتقاد کنند تا اگر عیبی در کارش هست برطرف کند. روزی یکی از سربازان گفت: «همه چیزتان خوب است، فقط چرا اگر دوتا سرباز باهم دعوا کنند، کتک زده و کتک خورده را تنبیه می‌کنید؟» مجتبی لبخندی چاشنی لب‌هایش کرد و گفت: «می‌خواهم که هر دو دیگر سراغ دعوا نروند.» ولادت : ۱۳۵۶/۳/۸ جهرم ، فارس شهادت : ۱۳۹۵/۱/۲۱ حلب ، سوریه