💠بهمن حجت کاشانی بعد از تاسیس روستایی بنام "الله ده" در سمت شمال شهر خرمدره قیام خود را علنی می کند .... تنها چهار نفر از کارگرانش مانده‌اند؛ او آن‌ها را به جهاد دعوت می‌کند و وقتی ساز مخالف می‌شنود به هر چهار نفر شلیک می‌کند. سمت چپ صورت «عین‌الله محمودی» زخمی می شود، «طاهر حنیفه» شانس آورده گلوله از بالای سرش رد می‌شود و دو نفر دیگر «غلام رحمانی» و «صفرعلی خلجی» می‌میرند و ادامه ماجرای «بهمن» را نمی‌شنوند.   «بهمن» با خودروی «علی پهلوی» از روستا خارج شده و به سمت تهران می‌رود؛ اما یک روز بعدش می‌رسد چراکه ژاندارمری و شهربانی از قضیه تیراندازی‌های روستا مطلع شده و در مسیر ایست‌های بازرسی گذاشته‌اند و بهمن مجبور می‌شور یک‌شب را در ابهر بماند. «آریاشهر» تهران که حالا «صادقیه» نام دارد، جایی است که «بهمن حجت کاشانی» در صبح روز یکم اردیبهشت ۵۴ به مسجدی می‌رود و نماز می‌خواند. کمی بالاتر از «فلکه اول صادقیه»، خیابان‌های پانزدهم و یازدهم قرار دارند. روزنامه اطلاعات نوشته او به خیابان پانزدهم رفته و در اسناد ساواک خیابان یازدهم قید شده. او به درِ خانه شخصی به نام «تاجدار» کارمند بانک مرکزی می‌رود که دوست «بهمن» بوده و ساعت ۶ و نیم صبح او را به خانه راه داده. بهمن فهرستی داشته از کسانی که می‌خواهد بکشد و این را به دوستش می‌گوید: «امیرعباس هویدا» نخست‌وزیر وقت، «اسدالله علم» وزیر وقت دربار، «خسرو جهانبانی» داماد شاه، «عبدالعزیز فرمانفرمائیان» معمار سرشناس و «یحیی عدل» پزشک مشهور و پدر همسرش برخی از آن‌ها هستند. با اینکه گفته‌اند بهمن بارها از کشتن شاه حرف می‌زده اما احتمالا او را در فهرست خود نگذاشته چراکه فکر می‌کرده به شاه دسترسی ندارد. «تاجدار» به «پرویز ثابتی» رئیس ساواک تهران خبر می‌دهد و چند ساعت بعد خانه محاصره می‌شود. برنوی کوتاه و بلند، و کلت والتر از جمله اسلحه‌هایی است که می‌دانیم «بهمن» همراه داشته. پس طبیعی است در نخستین دقایق زدوخورد با ساواک، کار او تمام می‌شود. اما در این مدت چه بر سر همسر و فرزندانش آمد؟ با رفتن «بهمن» از «الله‌ده» نیروهای نظامی و انتظامی به روستا می‌رسند و با احتمال اینکه بهمن هنوز درون غار است، آنجا را محاصره می‌کنند. «کاترین عدل» با تیراندازی سرهنگ دوم «رضایی» افسر ژاندارمری را دم ورودی غار از پا درمی‌آورد و نیروهای نظامی هم به داخل غار نارنجکی پرتاب می‌کنند. «کاترین» می‌میرد، مریم ۸ ساله زخمی می‌شود و چشم معصومه ۶ ساله آسیب می‌بیند اما فاطمه ۳ ساله، سالم می‌ماند. این زدوخورد حدود یک روز کامل طول می‌کشد و پس از آن نوبت «علی پهلوی» است که در خانه روستایی خود دستگیر شده و به اتهام رساندن اسلحه و خودرو به بهمن زندانی شود. گرچه پس از چندی با وساطت مادربزرگش «تاج‌الملوک» از زندان آزاد می‌شود و بعدها یعنی چهار ماه بعد از انقلاب هم، فامیل خود را از «پهلوی» به «اسلامی» تغییر می‌دهد. داستان «بهمن حجت کاشانی» حاشیه‌های زیادی هم دارد؛ «خسرو معتضد» او را معتاد به روانگردان «ال‌‌اس‌دی» که سندی برای حرفش ارائه نداده. روزنامه‌های آن روزگار هم به او لقب مدعی پیامبری داده‌اند و در گفت‌وگوهایی با اهالی خرمدره هم این نظر را تائید کرده‌اند، اما همان اشخاص بعدها این موضوع را رد کردند. در روزهای پس از این حادثه اخبار ضدونقیضی در روزنامه‌ها منتشر شد؛ ابتدا «بهمن حجت کاشانی» را عامل مرگ سرهنگ و همسر خودش معرفی کردند و چند روز می‌گذرد تا جزئیات واقعه مشخص شود. از طرفی نشریه «پیام مجاهد» متعلق به «سازمان مجاهدین خلق» و «رادیو پیک ایران» که صدای «حزب توده» بود، او را شهید خواندند. جدای از این حاشیه‌ها، هنوز هم بسیاری از نکات درباره زندگی و افکار «بهمن» مبهم است، اما  یک‌چیز را می‌دانیم؛ «بهمن حجت کاشانی» و «کاترین عدل» با تفسیر شخصی خود از قوانین اسلام، می‌خواستند با روشی سختگیرانه‌ جامعه‌ موردنظرشان را بسازند و سپس دست به ترور شخصیت‌های سیاسی بزنند، اما هیچ‌کس همراهی‌شان نکرد. روستا به خون نشست، ولی انگار برای این زوج زندگی باب میل بوده. از «کاترین عدل» عکسی به‌جا مانده در اوایل دهه بیست زندگی‌اش‌ که «معصومه» دختر دوم «بهمن» را در آغوش گرفته. یکی از آخرین تصاویر به‌جا مانده از این زن که در آن از سبک زندگی جدیدش راضی به نظر می‌رسد. لبخندی بر لب دارد که چند ماه بعدش محو می‌شود؛ زمانی که مقابل چشم فرزندانش جان می‌دهد. آخرین تصویر از «بهمن» هم چند روز قبل از رفتن به غار از او گرفته شده؛ در حال سوزاندن اسناد و دستنوشته‌های خود. می‌داند قرار نیست زیاد زنده بماند، از قبل نقشه خود را طراحی کرده و آن را به دوست خود «علی پهلوی» هم گفته. اینجا در آخرین تصویر، او لبخند می‌زند. هنوز وجود دارد؛ مردی ۳۱ ساله که ناگهان خود را به انتهای زندگی رساند. https://eitaa.com/joinchat/556401259Cbc0859e21c 🇮🇷 📣 @gofteman_engelabi