ای درد غم آلود به درمان نرسیده ای عشق پریشان به سامان نرسیده ای آه جگر سوز فرو مانده به سینه ای بغض گلوگیر به باران نرسیده ای عاشق انگشت نما گشته ی ناکام پیراهن خونین به کنعان نرسیده در کنج قفس ناله محزون تو پیچید ای مرغ غزل خوان به بستان نرسیده ای مساله ی مبهم پیدایش تاریخ ای عنصر منسوخ به انسان نرسیده ای کافر برگشته ز افکار مُردَّد ای کهنه مسلمان به ایمان نرسیده ای واژه ویرانگر بی رحم جدایی ای عاشق دلتنگ به جانان نرسیده ای رهگذر معبر بی نام و نشانی ای مطلع این شعر به پایان نرسیده ای جان به تن شاعر بی حوصله برگرد تا بر لب خشکیده ی او جان نرسیده @golchine_sher