تو رفتی و دلِ بی عشقِ من ،عبادت کرد
گمان مبر که دلم بر فراق ، عادت کرد
به نام عشق مگر می توان جسارت کرد ؟
بیا که تُرک ِ فلک خوانِ روزه غارت کرد
هلال ماه به دورِ قدح اشارت کرد
بدونِ عشق دلم ،ناگزیر ،خواهد مرد
چه مانده از دلِ شادم ،نگاه کن ،افسرد
صواب نیست هر آن را نه نوش کرد و نخورد
صوابِ روزه و حجِ قبول آنکس برد
که خاک میکده ی عشق را زیارت کرد
مرا که یار بسی صاحبِ کرامات است
حریم ِ درگه او قبله گاه حاجات است
ببین که سجده بر او بهترین عبادات است
مقام اصلی ما گوشه ی خرابات است
خداش خیر دهاد آنکه این عمارت کرد
دلم ز عشق تهی گشت و ماند بسترِعقل
شدم ملول به دستِ ملال ...آور ِ عقل
مخواه خلعِ سلاحِ دلم برابر عقل
سزای ِ باده ی چون لعل چیست ،جوهر عقل
بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد
منم که خون جگر میخورم به بیتابی !
منم که خون به دلم میشود که میخوابی!
تو قبله گاه منی در هوای مهتابی
نماز در خم ِ آن ابروان ِ محرابی
کسی کند که به خون جگر طهارت کرد
دگر قرار ندارم رسیده وقت قرار
به این قلم چه نگارم ...مقابلست نگار
هلال ماه کجا و تمامِ صورت یار
به روی یار نظر کن به دیده منت دار
که کار دیده نظر از سر بصارت کرد
کنارِ شعرِ عظیم و بلاغت حافظ
حقارتِ قلمم بیشتر شود بارز
ببخش !بیشتر از این نمیشوم عارض
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد
تضمینی بر شعر حافظ
#زهرا_اشرفی#عضوکانال@golchine_sher