ای دوستان چه شد سر و سامان عمر من ؟!
در خون نشسته دیدهی گریان عمر من
یک روز خوش نیافتم از لحظه های خویش
آه چه کس گرفته گریبان عمر من ؟!
هر روز درد ، غصه ، گرفتاری و عذاب
دست بلاست خورده به دامان عمر من
دارم به سمت گله ای از گرگ می روم
ما بین دشت گم شده چوپان عمر من
من خواستم که اهل خدا باشم ، از قضا
آمیخته به کفر شد ایمان عمر من
صد سال رنج در تن سی سالهی من است
چیزی نمانده است به پایان عمر من ...
#میلاد_خانی@golchine_sher