با غم داغ نبی حیدر ز پا افتاده بود
دین به دست ظالم نامردها افتاده بود
زحمت حفـظ و حراست از حریم کبریا
روی دوش بضعهٔ بَدرُالدُّجا افتاده بود
از لهیب آتش کین بر در بیت الحرم
سوز تب بر قامت دٰارُالشِّفا افتاده بود
ابر ظلمت ماه حق را در خسوف خون گرفت
معنی شمس و ضحی بر خاکها افتاده بود
رفته رفته عرش حق میشد بدون قائمه
لرزه بر زانوی ارکان هُدی افتاده بود
باغبانی در سکوت از ظلم گلچینان نشست
شاخهٔ یاسش به زیر دست و پا افتاده بود
جای میخ و سیلی و شلّاق قوم بیحیا
روی جسم حضرت خَیرالنِّساء افتاده بود
با غروبی تلخ طی شد روزهای مرتضی
عاشق از معشوقهاش دیگر جدا افتاده بود
آنکه هر شب نغمهٔ عَجِّل وَفاتی میسرود
حال بین بسترش حاجت روا افتاده بود
با سرشک پر ز خون چشمهای زینبش
زخمها بر قلب شاه کربلا افتاده بود
از نخست زندگی از چشم «ساده» خون چکید
با غمی که بر دلش زین ماجرا افتاده بود
#مجتبی_تاجیک_«ساده»
#عضوکانال@golchine_sher