سقف کوتاه قفس را آسمان انگاشتی بال را در حسرت پرواز وانگذاشتی پر گرفتی، گرچه عمری دست و بالت بسته بود بی‌گمان در سینه‌ات قلبِ کبوتر داشتی بارِ آزادی زمین بود و تو چون سروی اصیل خم شدی‌ش از خاکِ ناپاک جهان برداشتی در میان لشکری انبوه اما تار و مار پرچم افتاده‌ی امّید را افراشتی عاقبت با اشک مظلومان به بَر خواهد نشست بذرِ آن آهی که در دیوار زندان کاشتی آه... ای چشمان زیبایی که قهری با جهان! جانِ یاران، جان یاران، جان یاران، آشتی! @golchine_sher