شمیم فُزت رب الکعبه تا اوج سما میرفت
علی دلخسته از دنیا از این محنت سرا می رفت
دلش لبریز آه و درد بود از دست این دنیا
سبکبال و رها آسوده خاطر تا خدا می رفت
دل چاه از صدای ضجه هایش پر شده اکنون
برای مرهم دردش به امید شفا می رفت
در و دیوار مسجد از فراقش در تقلا بود
ولی از شوق وصل دوست آزاد و رها می رفت
نمی پیچد دگر در گوش نخلستان نوای او
طنین ربنایش همره حمد و ثنا می رفت
نبود این آشیان خاکی و غمبار شأن او
علی فارغ از این دنیا به سوی ما ورا میرفت
دل محراب، خونین از شکاف فرق مهتاب و
به آغوش حبیب خود سری بی ادعا می رفت
سحرگاهی که نیزه بوسه زد بر تارک خورشید
عدالت پرکشید و او به عرش کبریا می رفت
#ک_قالینی_نژاد_افروز#عضوکانال@golchine_sher