ابر مهرت سایه اش را بر سر این زن گرفت قطره قطره در وجودم عشق، باریدن گرفت قلب من کم کم به گرمای حضورت نرم شد کوره ی عشق تو سختی را از این آهن گرفت تا که گفتی "دوستت می دارم" از پژواک آن کوهِ دل لرزید و در من ناگهان بهمن گرفت سوختم وقتی نگاهت همچو نور آفتاب ذره بین چشم هایت را به سوی من گرفت دین مرا از بوسه ی نامحرمان ترسانده بود عشق اما هرچه بوسیدیم بر گردن گرفت بی گمان وقتی خدا الگوی ما را می کشید قد آغوش تو را اندازه ی این تن گرفت... @golchine_sher