💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 🌺خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺سن شهادت: 25 سال 🌺اهل شهرستان تهران 🌺قسمت 0⃣2⃣ 🌺مشروب فروش 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃کردستان محاصره شده بود. راهی کردستان شدیم. وارد شهر شدیم و جلوی یک دکه روزنامه فروشی ایستادیم. یکدفعه ابراهیم فریاد زد: «بی دین اینها چیه که می فروشی!؟» با تعجب نگاه کردم دیدم کنار دکه، چند ردیف مشروبات الکلی چیده شده. ابراهیم با اسلحه به سمت بطری ها شلیک کرد. بطری های مشروب خرد شد و روی زمین ریخت. بعد هم بقیه را شکست و با عصبانیت رفت سراغ جوان صاحب دکه. جوان از ترس خودشو گوشه دکه مخفی کرد. ابراهیم به چهره او نگاه کرد و با آرامش گفت: «پسر جون، مگه تو مسلمون نیستی. این نجاست ها چیه که می فروشی، مگه خدا تو قرآن نمی گه: این کثافت ها از طرف شیطانه، از این ها دور بشید.» جوان هم به نشانه تایید سرش را تکان می داد و گفت ببخشید. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم ، صفحه 65 الی 66 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ... اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──