هدایت شده از 🌷شمیم یار🌷
🌺نکته تفسیری صفحه ۶۱🌺:  تنها راه نجات: «دين»راه و روشي است كه هر كسي در زندگي انتخاب ‏مي­ كند و براساس آن برنامه، زندگي­ اش را تنظيم ‏مي­ نمايد.[1] به همين خاطر اگر بگوييم«انسان بي­ دين» وجود ندارد، سخن گزافي نگفته­ ايم؛ زيرا هر انسانی ـ هر چند خدا را قبول نداشته باشد ـ براساس راه و روشي زندگي ‏مي­ كند و اين همان دين اوست. ولي خداوند در اين آيات با كمال صراحت به همة انسان­ها اعلام ‏مي­ كند تنها راه نجات، پذيرش«اسلام» است و هر كس در جستجوي ديني غير از آن باشد، از او پذيرفته نمي­ شود و در جهان آخرت به سعادت نخواهد رسيد. اسلام به معناي تسليم­ شدن در برابر فرا‏مين خدا و اطاعت از دستورات اوست. اين راه و روش، دين همة پيامبران خدا بوده است. نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمد(عليهم السّلام) همگي«مُسلِم»بوده­ اند و تمام عمر خود را به فرمانبرداري از دستورات خدا سپري كردند. به همين خاطر خدا در آيات قبل به پيامبر خود ‏مي­ فرمايد:«بگو:به خداوند و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و(پيامبران از)نوادگان(يعقوب)نازل شده و آنچه(از كتاب آسماني و حكمت و معجزه) كه به موسي و عيسي و(ديگر)پيامبران از جانب پروردگارشان داده شده است، ايمان آورديم و(در اعتقاد به نبوت)بين هيچ­ يك از آنان فرق نمي­گذاريم و(همه)ما تسليم خدا هستيم.»سپس در اين آيه بيان ‏مي­ دارد كه تنها راه نجات و سعادت، اسلام و تسليم­ شدن در برابر خداست. بنابراين هر كس آگاهانه و با اطلاع از دين خدا، در جستجوي دين و راه و روشي غير از اسلام باشد، قطعاً سعادتمند نخواهد شد. البته كساني­ كه به طور كل از دين خدا بي­ خبرند، سرنوشت ديگري دارند كه در جايي ديگر به آن خواهيم پرداخت. اما نكتة مهم اين است كه دين اسلام در هر زمان، توسّط پيامبر خدا كه به سوي مردم آن زمان فرستاده شده، عرضه ‏مي­ شود. در دوران پيش از حضرت محمد(ص)، مردم وظيفه داشتندكه از پيامبران زمان خود و در دوران پس از آن حضرت، وظيفه دارند كه از آن بزرگوار پيروي كنند. آري؛ تنها راه نجات در اين دوران ، پيروي از دين حضرت محمد(ص)است. پس از پيامبر نيز دين اسلام توسط امامان دوازده­ گانه به ما رسیده است. به همين خاطر در رواياتي از معصو‏مين (عليهم السّلام) ‏مي­ خوانيم كه اسلام حقيقي، فقط با پيروي از آن بزرگواران به دست ‏مي­ آيد.[2]   [1] اقتباس از الميزان، ج8، ص134 [2] بحارالانوار، ج23، ص99