جمعه ای بر این سرای غم تو عابر میشوی
چون نگینی میدرخشی ماهِ کامل می شوی
آفتابِ سبز قامت، مرکب آذین سوار
در میان حق و باطل، حدفاصل می شوی
یوسف گمگشته باز آید به کنعان بی گمان
کلبه ی احزانِ ما را روزی حاضر می شوی
هلهله در آسمان ، بزم و طرب اندر جهان
آن زمان که بر زمین، تنها تو عادل می شوی
عطرِ نرگس می دهی ای صاحب چشمان تَر
بر غریبی های چشمم ، آب طاهر میشوی
شرمسارِ ماهِ رخسارِ توام آقا مپرس
اینهمه میگویی واز ما تو غافل میشوی؟
می نویسم در جوابت کِی تو غافل می شوی؟!
بردلِ طوفان زده یکباره ساحل میشوی
سیده صدیقه حسینی