🌷نکته تفسیری صفحه ۲۴۰🌷
زندان؛ آموزشگاه توحید:
استقامت و پاک دامنی بی نظیر یوسف، سرانجام همسر عزیز و زنان هواپرست دربار را خسته کرد و آنان را از طمع رسیدن به او باز داشت. سران و بزرگان کشور، با بررسی دقیق ماجرا متوجّه شدند که هیچ دلیلی بر ضد یوسف وجود ندارد؛ بلکه تمام دلایل، بر ضد همسر عزیز است و آبروی عزیز و خانواده اش در خطر است. به همین سبب تصمیم گرفتند یوسف را مدّتی به زندان بیندازند تا به کلی از یادها برود و خطر از بین رفتن حیثیّت عزیز و همسرش در میان مردم، برطرف شود. بدین ترتیب، یوسف بی گناه به زندان افتاد. هرچند زندانِ تنگ و تاریک، جای خوبی برای زندگی نبود، او آن زندگی سخت را به زندگی در میان مردم گنهکار و بی خدای قصر ترجیح می داد. البته آن پیامبر والامقام به هیچ وجه روحیه ی خود را از دست نداد و در زندان نیز مأموریت الهی خویش را فراموش نکرد.
یکی از خاطرات زندانی یوسف که در قرآن آمده، اینکه با دو نفر که همراه او وارد زندان شده بودند، رابطه ی خوبی برقرار کرد و آنان را به توحید و خداپرستی فراخواند. او به آنان فرمود که راه خود را از بت پرستانِ کافر که معاد و زندگی پس از مرگ را انکار می کنند، جدا کرده است و از آیین نیاکان گرامی خود یعنی ابراهیم، اسحاق و یعقوب که خدای یگانه را می پرستیدند و هرگز شریکی برایش قائل نشدند، پیروی میکند. همچنین به آنان آموخت که پیامبران خدا، به سبب پاکی و خلوص نیّتشان، مورد لطف خدا قرار گرفته و به مقام عصمت رسیده اند و از گناه و خطا حفظ می شوند، و این مقام، نه تنها لطف خدا بر ایشان، که لطف بزرگی در حق مردم نیز هست؛ زیرا مردم، با قبول دعوت پیامبران، دست خود را در دست راهنمایانی می گذارند که بدون هیچ خطا و اشتباهی، ایشان را به سرمنزل مقصود می رسانند. به هر حال، پس از مدّتی، یکی از زندانیان اعدام شد، و دیگری به آزادی رسید و به شغل قبلی اش یعنی آماده کردن شراب برای پادشاه گماشته شد. حضرت یوسف از دوّمی خواست که نزد پادشاه از وی یاد کند و بگوید که او بدون هیچ گناهی به زندان محکوم شده است؛ امّا آن شخص پس از آزادی، پیغام حضرت یوسف را فراموش کرد، و به همین علّت، حضـرت یوسف که از یادها فراموش شده بود، چند سال دیگر هم در زندان ماند. البتّه برخی فکر می کنند که درخواست حضرت یوسف از آن زندانی، کار اشتباهی بوده و او نمی بایست از شخصی غیر از خدا چیزی می خواست؛ ولی باید بدانیم که جهان ما، جهان اسباب و علل است و خدای بزرگ نیز از ما می خواهد که با همین اسباب و علل به زندگی خود ادامه دهیم. حضرت یوسف نیز با نگه داشتن عزّت نفس و شرافت خود، فقط از آن شخص درخواست کرد که به پادشاه یادآوری کند که او بی گناه است، و بی شک چنین درخواستی هیچ اشکالی ندارد.