گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
🦋 " آن دست خط قشنگ " یک روزِ بارانی در سنگر نگهبانی نشسته بودم و چهار چشمی نیزار را کنترل میکردم. دور دست ها، سمت راست جاده، زیارتگاهی دیده میشد که لابد هیچ زائری نداشت. برادرم یوسف را دیدم که تفنگش را به دوش انداخته بود و به سنگر نگهبانی نزدیک میشد‌. افتاده بود میان دو ی ما و عراقی ها؛ تک وتنها‌‌. از شیب تند خاکریز بالا آمد و داخل سنگر شد. نشست روی گونی شن، پشت قبضه ی تیربار. توی دستش کاغذی بود که گرفتش طرف من و گفت :" نامه یهته؛ ای موسی!" با خوشحالی نامه ی برادرمان، موسی، را گرفتم. موسی آن روز ها مسئول آموزش و پروش قلعه گنج بود. بعداز شرکت در عملیات کرخه نور، رفته بود آنجا برای خدمت. با همان خط قشنگش نوشته بود :" برادران عزیزم، ما به شما افتخار میکنیم. شما ثابت کردید هرگاه دین خدا در خط بیفتد قلم های مدرسه را با تفنگ های جبهه عوض میکنید و از کشور اسلامی‌مان دفاع میکنید... " دست خط قشنگش مرا به یاد انگشت های کشیده و ظریفش انداخت. همیشه از شهر که می آمد ساکش را باز میکرد و کتاب هایش را میگذاشت جایی که توی دید نباشد. به مادرمان میسپرد کتاب ها را کسی نباید ببیند!📚 بعد، از لای مجله ای رنگی، که معمولا عکس یکی از هنر پیشه ها روی جلدش بود، کاغذ هایی دست نویس و کپی شده بیرون می آورد وبرای ما میخواند. اعلامیه های امام خمینی بود که پاریس نوشته میشد.📄 یک بار که آمد عکسی هم با خودش آورده بود؛ عکس سیاه و سفید سیدی با عینک گرد که در حال خواندن نوشته ای بود. پشت عکس با همان خط قشنگش نوشته بود:" مرجع عالی قدر عالم تشیع، حضرت آیت الله العظمی سید روح الله ". 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman