*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * علی آستینش را داد پایین لبخندی زد و گفت:«چشم !نمازم را بخوانم چشم» مادر بزرگ نگاهی به قد و بالای علی انداخت و گفت :«اول ناهار بخور مادر نمازت را بعدا وقت حالا همه منتظرند.» علی خنده تحویل مادربزرگ داد و گفت:بی بی جون اول همه باهم نماز میخونیم بعد همه با هم ناهار میخوریم .اینجوری خدا بیشتر راضیه! تا من از تو میگم همه وضو بگیرند» 🌿🌿🌿🌿🌿 به علت کار زیاد و انس و الفتی که بین بچه‌های تخریب چی بود مدت زمان ماندن بچه‌ها در جبهه خیلی طولانی می‌شد و باز دور آنها را به مرخصی می فرستادند. اوایل کار خود کاکاعلی ۶ ماه و ۹ ماه هم می‌ماند اما بعداً بچه ها را مجبور کرد که برای سرکشی به خانواده حتماً به مرخصی بروند.در مورد افراد متاهل حاج محمد بلاغی مأمور شد که برنامه‌ریزی کند تا آنها بیشتر مرخصی بروند و کنار خانواده باشند. کاکاعلی گفت :رسیدگی به امور خانواده خیلی مهم است خانواده را فراموش نکنید به جبهه اهمیت بدهید به خانواده هم اهمیت بدهید. بلاغی برنامه ریزی کرد و جدولی نوشته ماه پایانی سال ۱۳۶۴ بود و عملیات والفجر ۸ هم در پیش داشتند.اما زمان دقیق معلوم نبود بلاغی به جدولش مراجعه کرد و دید کاکاعلی مدت زیادی است که مرخصی نرفته آمد و گفت: کاکا نوبت شماست که بری مرخصی. سرش را خاراند و گفت: بوی عملیات میاد بزار تکلیف عملیات روشن بشه. بلاغی دستش را به هم گفت با خنده گفت :این خود تصویب کردیم مرد و قولش یا علی ساکت را بردار و برو .برو جهرم ما اینجا هستیم نگران نباش. خیلی محترمانه کاکاعلی را بدرقه کرد. زمان دقیق عملیات معلوم نبود .چند روز قبل از عملیات فرمانده لشکر از بلاغی احوال کاکاعلی را گرفت و هم قضیه مرخصی متأهلی را گفت. حاج اسدی خندید و گفت: باریکلا به بچه‌های تخریب! عجب برنامه خوبی !شما مواظب هر دو جبهه هستید. شب عملیات کاکاعلی مثل عقاب رسید و کارها را در دست گرفت .لشکر المهدی در جناح عملیات بود.یعنی آخرین لشکر چیده شده درخت و آن طرف خلیج فارس بود. سخت ترین جای اروند را به لشکر المهدی داده بودند .جایی که اروند و به دریا بود و به نمایش از همه جا بیشتر می‌شد.غواص ها باید ۱۲۰۰ متر شنا می کردند تا به ساحل عراق برسند. وظیفه تخریبچی ها برداشتن موانع بود که دشمن جلویشان کاشته بود.سیم کاردار نبشی آهن خورشیدی و هرچیزی که مانع ورود قایق به ساحل می شد. تخریبچی ها با لباس غواصی به آب زده و خودشان را به صاحب رساندند و چند ساعت طول کشید تا موانع را برداشتند. عملیات شروع شد و گردان فجر و کمی نتوانستند از اروند وحشی با آن سرعت زیاد و جزر و مد های وحشتناک مطرح شده و خط را بشکنند و دنیا را انگشت به دندان کنند. پشت سر آنها بقیه گردانها هم به خط زدند.کار تخریبچی ها تمام شده و گوش به فرمان بودند تا هر جا کار گیر کرد کاکائویی آنها را بفرستد تا گره را باز کنند. از همان روز اول عملیات پیشروی به سمت فوق و سایت‌های رادار شروع شد.انفجار تویوتای پر از مین و شهادت چند تا از بچه‌ها از حوادث عملیات والفجر ۸ بود ‌. تیری به کف دست سیدعبدالله بیژنی خورد اما هر کار کردند و برنگشت. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿