*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * (کوشا)* * * ✅به روایت صالح اسدی بیست و پنجم اسفند ماه سال ۶۳ و عصر پنجمین روز از عملیات بدر بود. بچه های دو گردان فجر و کمیل سوار بر قایق های آماده حرکت به طرف شرق دجله بودند ‌ .در دل تاریکی برق آتش توپخانه دشمن به خوبی پیدا بود و صدای شلیک آتش سلاح‌های سنگین از دور دستها به گوش می‌رسید. منطقه عملیات در غرب هورالهویزه واقع بود که از شمال به ترابه و زجیه و از جنوب به القرنه و کانال سوئیب محدود می گردید.این منطقه توسط رودخانه دجله به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم می شود و جاده حساس بغداد _بصره نیز در غرب رودخانه واقع است. ساعت سه نیمه شب به خاکریز اول جبهه رسیدیم .بچه های لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب که چندروز زیر آتش دشمن بودند از خستگی پلکهایشان باز نمی شد. صورتشان بر اثر دود و باروت سیاه شده بود ‌. بی اختیار به یاد حرف برادرم حاج جعفر قبل از اعزام افتادم. _خط اول جهنمه!! حاج محمود ستوده خاکریز را از لشکر علی بن ابیطالب تحویل گرفت و دو گردان را در کانال کوتاه و کم عرض پشت خاکریز جا داد. با طلوع آفتاب صدای (شهید) مرتضی جاویدی در خاک ریز پیچید. _بچه ها پاتک....!!!  آماده ....دفاع! دشمن با تانک های خود متر به متر می کوبید و جلو می آمد. توپخانه عراق هم آنها را پشتیبانی می کرد . لایه های دود و خاک و باروت مثل مه سنگین جلوی آفتاب را گرفته بودند. در همان مرحله اول در اثر شدت شلیک گلوله های تانک ، خاکریزی که اضطراری با لودر درست شده بود مثل برف و آفتاب تموز آب شد. ساعت ۸ صبح دیگر چیزی به نام خاکریز وجود نداشت. بچه‌ها به داخل کانال نفر خزیده بودند. نبرد تن به تن ، یا تانک به تن در گرفت. عراقی ها با تانک‌هایشان تالب کانال پیش می آمدند. مرتضی جاویدی دو نفر از آرپی جی زن های گردان را صدا زد و با هم از کانال بالا رفتند و چند تا تانک عراقی را منهدم کردند. عراقی‌ها که در عرض چند دقیقه دو سه تا تانک پیش روی خود را از دست داده بودند ترسیدند و فرار کردند. ظهر خورشید مستقیم و داغ می تابید که دشمن با تانکها و نفربرهای بی شمار، پاتک دوم را آغاز کرد . باز آتش تهیه و شلیک مستقیم گلوله های تانک از سر گرفته شد ‌‌. از شدت درگیری عراقی ها تانکهای خود را که صبح جا گذاشته بودند ، هدف قرار می‌دادند و منهدم می‌کردند و با سماجت بیشتری پیش می‌آمدند. خیلی زود رسیدن به کانال ، حداکثر فاصله ما با دشمن ۲۰ متر بود. بچه‌ها در صبح نارنجک شدند و جنگ با نارنجک شروع شد ! کسی نمی‌توانست بلند شود و از آر پی جی استفاده کند . هرلحظه امکان شکستن خط و تصرف کانال زیادتر می شد . به دلیل نبود خاکریز ، آمبولانس ها نمی توانستند زخمی‌ها و شهدا را جابجا کنند . بوی خون همه جا را برداشته بود . بالاخره با لطف خدا و شجاعت بچه‌ها پاتک دوم هم دفع شد و صدای الله اکبر بچه ها در کانال پیچید. ادامه_دارد ... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿