طوفان فتنه هست که سوزانده باغ را
این گـــرد و خــاک بسته نگاه چراغ را
بر چشم های زخــــمی بعضی نگاه کن
دیـــــدند مثل ســــــبز قناری کلاغ را
حــالا جـهاد مـا شــده بر بی مشـام ها
فــهمانــدن تفــاوت دلگـــرم و داغ را
باید شنـاخت یا کــه شنـاساند بر قلم
فــرق عمیــق بیــن فــراق و فـــراغ را
هرگز نمی شـود که به ظاهر بیان کنی
با چل چـــراغ معـنـی یک چلچـراغ را
این روزهاست طالع ما در میان دست
از سنگــر جـــدید گرفــــتم ســـراغ را
تبیین شـهد و زهر نشـد پس نگاه کن
تصـویر تلخ صحـنه ی شــاهِ چـراغ را
شعر:زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12