می چرخم این کوچه ها را که پوچند این روزهارا که حالی به حالی است بر شانه ها شعر و شبنم نشسته انگار یک ابر در این حوالی است شاید که این ابر باران ببارد شاید خبر از سواران بیارد پاییز عطر بهاران بکارد پایان چندین سده خشکسالی است پایین تر از خط فقریم آقا از کوله بارت "تصدق علینا" می بینی این خاک ها را که دلخون می بینی این خانه ها را که خالی است از تیغ و شمشیر و نیزه گذشتیم تا موشک و اوج پهپاد رفتیم با سیصد و سیزده شکل گشتیم شاید پسندد عزیزی که عالی است با نیشخند و تمسخر چه باید با دین ستیزی، تنفر چه باید با هتک احرام چادر چه باید انسانیت در مسیر زوالی است با اتهامی که باران بخواهیم دنیای سرشار ایمان بخواهیم اجرای آیات قرآن بخواهیم گفتند این ها همه خوش خیالی است گل خوب اما به جای خودش خوب دل خوب اما چنان صخره و چوب با اینکه هستند بسیار محبوب اما فقط حصر در نقش قالی است خواندیم ندبه که آرام گیریم شعری سرودیم الهام گیریم باید فقط از خودت وام گیریم در ندبه هایی که اشکش سوالی است (این معز الاولیا و مذل الاعدا) زینت کریمی نیا http://eitaa.com/sheydayezeynab