دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی را طرف گرفت و گفت: مامانم گفته چیزایی که در این لیست نوشته را بدین، این هم پولش. بقال کاغذ را گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد بعد هم لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌ دی، می‌ تونی یک مشت شکلات به‌ عنوان جایزه برداری دخترک از جای خودش تکان نخورد! بقال احساس کرد دختر کوچولو برای برداشتن شکلات‌ می‌ کشد، گفت: دخترم! خجالت نکش ، بیا جلو خودت شکلات‌ هاتو بردار دختر جواب داد: عمو! نمی‌خوام خودم شکلات‌ بردارم، می‌ شه شما بهم بدین؟ با تعجب پرسید: چرا دختر گلم؟ مگه چه فرقی می کنه؟ دختر با خنده‌ ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره! بعضی وقت‌ها خیلی از ما آدم بزرگ‌ها، حواسمان به اندازه‌ ی یک بچه کوچک هم جمع نیست که بدانیم و باشیم که مشت خدا از مشت آدم‌ها و وابستگی‌های اطراف‌شان بزرگتر است. 📚 @goranketabzedegi