قاضی شهـر بدون رشوه کاری انجام نمیداد و با رشوه حق را میکرد اتفاقا روزی ملانصر الدین برای تصدیق سندی به حکم قاضی نیاز داشت. چنـد بار رفت و برگشت ولی نتیجه ای نگرفت یک روز ظرفی عسـل برای قاضی برد و امـضا را گرفـت. روز بعد از آن شخص دیگری برای قاضی خامه برد دستور داد عسـل را بیاورنـد تا با خـامه میل کند . درِ کوزه را که باز کرد ، دید به انــدازه یک بند انگشت عسل است و بقیه گِل است قـاضی که فـریـب خـورده بـود عـصبـانی شـد و دستـور داد سنـد را از ملا بگیرند و به حضورش ببرند. پس از جستجـوی فراوان ، مُلا را یافتند و به او گفتنـد قاضی گفتـه کـه در شمـا اشتبـاهی رخ داده است ، آن را بیاور تا اصلاحش کنم گفــت به قـاضـی سـلام بـرسـانید و بـه او بگویید ، اشتباه در سند نیست ، در است ❄ لطفا مطالب را با لینک کانال منتشر کنید قرآن کتاب زندگی 📚 @goranketabzedegi